دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

واقعا اگر این مختصر کُشنده ی ادبی، در عالم لطافتِ شعر فارسی نبود، انتقال کلی معنی رو از دست می دادیم ، یک کهکشان شهود عارفانه رو، با عالمی از شطح چه می کردیم؟

رباعی های بابا، عطار، خیام، رودکی، امام راحل، و این آخری که امروز مهمان سفره حقیر بنده است "میلاد عرفان پور".

یه بی ادبی میکنم و تعریف رباعی رو می گذارم برای مثل خودم که با شعر آشنا نیست. تا شاید رشدی هم در این زمینه باشد.

رباعی به معنی چهارتایی است و برای همین به رباعی، چارپاره نیز می گویند، و این چهار مصراعی است که بر وزن "لاحول و لاقوة الابالله" سروده شده باشد. این قالب، یک قالب ایرانی بوده و در زبانهای همسایه (از جمله عربی و ترکی و اردو) نیز مورد استفاده قرار می گیرد. سه مصراع اول چارپاره مقدمه ای برای منظور شاعر است و بیت الغزل کلام او در مصراع چهارم آورده می شود.


جشن فراموشی ها


کتابچه ای ست مختصر با 55 صفحه که می توان آن را در فاصله بین خانه و محل کار خواند و روح را تازه کرد. اولین چاپ به سال 89 و از نشر سپیده باوران به طبع رسید.

خود جناب عرفان پور جوانی ست خواستنی و خوش سیرت و صمیمی که با شعرها و رباعیاتش دلِ آینه وار خود را نیز به رخ می کشد.

برایش از خدا طلب توفیق و قدرت بیان روز افزون میکنیم: که "رب الشرحله صدره و یسر له امره و احلل عقدةً من لسانه یفقهوا قوله"

دو سه رباعی از این کتاب برای تغییر ذائقه، تقدیم میکنم:


 


سرگرم مناجاتم و سرمست امشب

از هر چه جز او کشیده ام دست امشب

دیر آمده ای رفیق! دیر آمده ای

تنهایی من سرش شلوغ است امشب


ای کنج لب تو خال هندوی سیاه

چشمان تو زیر تیغ ابروی سیاه

من بخت سیاه دارم و موی سپید

تو بخت سپید داری و موی سیاه


بیزارم از این پوچی و بی معنایی

از این همه دل بستگی دنیایی

ای کاش دلم خوشه ای از گندم بود

در دست گرسنگان آفریقایی


بر جاده لمیده، باده در دست، سفر

این مست تر از مست تر از مست، سفر

کِی از دل بی نوای ما می گذرد

وقتی که نماز را شکسته ست، سفر


مختصر و مفید: از دیدار با کتابچه های شعر نشر سپیده باوران غافل نشویم که گنج ها دارند در خود.

این کتاب را از کجا خرید کنیم: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از مطهری، شهر کتاب (فروشگاه مورد علاقه من)



  • مجید شفیعی

سلام

یکی از بزرگوارانی -نرگس خانم نادری- که به این مختصرِ حقیر سر زده است، در نظرات مطلب حوض نقاشی امر کردند که در مورد فیلم "هیس دخترها فریاد نمی زنند" هم مطلب بگذارید. که ما هم چشمی گفتیم و از آنجا که فیلم را ندیده بودم به یکی از رفقا که فیلم را دیده بود رو انداختم تا نقدی بر این فیلم بنویسند! و ایشان هم این زحمت را به همسرِ گرامشان منتقل کردند و باید ایشان را معرفی کنم که کارشناس ارشد علوم ارتباطات هستند و برای نوشتن این متن توانا و صاحب علم و شایسته. پس از هر دو بزرگوار تشکر کرده و  شما را دعوت می کنم تا پای نقد این فیلم بنشینیم.


هیس دخترها فریاد نمی زنند


بسم الله الرحمن الرحیم


فیلم را در اکران خصوصی حوزه هنری ، حدودا یک ماه بعد از جشنواره فیلم فجر دیدم . در این مدت نقد هایی از فیلم خوانده و شنیده بودم ، که  گاه لحنشان بسیار تند بود و گاه بسیار آرام و مشوق فیلم.

نام پوران درخشنده همواره در ذهن مخاطب یک فیلم ساز منتقد اجتماعی را تداعی می کند که معمولا به نوبه خود نو و قابل تامل سخن می گوید ؛ و این بار پای نقدی در میان است که به علت عرف اجتماعی مدتها مسکوت مانده و همین سکوت ما را از توجه به چنین موضوعی مغفول ساخته است.


                                                  

موضوع هیس دختر ها فریاد نمیزنند سنگین است ، شدیدا با روح مخاطب بازی می کند و بعد از پایان فیلم این تلخی مخاطب را رها نمی سازد. داستان از آنجایی آغاز می شود که شیرین در شب عروسی خود دست به قتلی می زند ودر پی داستان روشن می شود که شیرین به واسطه بی توجهی والدین در کودکی بارها توسط نگهبانی که او را از مدرسه به منزل می آورد مورد آزار جنسی واقع شده است  و ...

 معضل تجاوز به خصوص تجاوز و آزار جنسی دختران و زنان از معضلاتی است که کمتر به آن پرداخته ایم و عدم صحبت درباره آن تابویی است که درخشنده سعی دارد آن را بشکند .* او برای شکستن این سکوت از بین جامعه قربانی چنین جرایمی ، به کودکان دختر می پردازد که به نظر من قصد دارد با چنین پرداختی یادآور شود که همیشه آدم های مریض! در جامعه وجود دارند؛ علاوه بر آن در حین نمایش به تجاوز های جنسی زنان نیز اشاره می کند و از زبان وکیل داستان مطرح می سازد که سکوت در برابر سوء استفاده ، مزاحمت ، آزار و تجاوز جنسی در سنین بزرگسالی ریشه در همان تابو و عرف اجتماعی دارد که در صورت وقوع چنین جرمی، قربانی را مقصر دانسته و به مرور او را منزوی ساخته و حتی آسیب از فرد به خانواده ی قربانی نیز سرایت کرده و آینده و زندگی قربانی به نوعی تباه چنین فهم و اشتباه جمعی خواهد شد.

درخشنده در آغاز فیلم قصد دارد به توصیف موضوع بپردازد و مخاطب را با موضوعی آشنا رو به رو سازد.در میان فیلم مخاطب در میابد که این دختر نه تنها قربانی آزار جنسی است بلکه قربانی عدم وجود حریم خانواده ، عدم مسئولیت پذیری پدر و مادر، بی توجهی به نیاز شیرین برای راهنمایی وی در خانه دومش یعنی مدرسه و تمام کسانی است که در قبال مسئولیت خود کوتاهی کرده اند. او همچنین با نشان دادن خانواده حاجی نظر ،فردی که دخترش چون شیرین دچار آزار های جنسی فرد غریبه ایست!، این هشدار را به مخاطب می دهد مراقب باشید داستان برای بیست سال پیش نیست!


                                 

                         

درخشنده عرف اجتماعی حاکم را نیز محاکمه می کند و با برجسته سازی واژه "آبرو" در فیلم نشان می دهد که این واژه تنها یک تابو اجتماعی است که در صورت بها دادن به آن، زندگی افرادی چون شیرین و دختران دیگری که سرنوشتی چون او داشته اند تباه می شود.عرفی که مجرم را آزاد می گذارد تا به جنایات خود ادامه دهد.برای شاهد وی به پرونده های تجاوزی اشاره می کند که با وجود تکرار جرم به دفعات ، هیچ شاکی خصوصی ندارند. یا پرونده هایی که بعد ازحدودا بیست یا سی مورد تجاوز به واسطه شکایت یک و یا  چند نفر! مورد بررسی قرار گرفته اند و مجرم بعد از دستگیری به موارد دیگر نیز اشاره کرده است .در نقش حاجی نظر، پدر دختر بچه ای که چون شیرین قربانی آزار های جنسی توسط مقتول است،مشاهده می کنیم که او نیز دقیقا از به بهانه و ترس از آبرو! برای حضور در دادگاه جهت شهادت خودداری می کند.

به نظر من ، با وجود برخی نقدهایی که بر فیلم نگاشته شده و اشاره بر طعنه زدن درخشنده به حکم قصاص در اسلام دارد،قصاص شیرین برای گارگردان بیشتر یک بازی دراماتیک و ایجاد یک تعلیق طولانی و حتی طاقت فرساست! اگر درخشنده با حکم قصاص مخالف بود برای مراد (نگبانی که شیرین و بیست و هفت مورد دیگر ار آزار جنسی داده بود) همان تعلیق را در اجرای حکم قصاص نمایش می داد و سعی میکرد از اجرای این حکم طفره رود، اما کارگردان تنها حکم لازم برای فردی چون مراد را اعدام می داند و بدون هیچ وقفه و اعتراضی آن را اجرا و به نمایش می گذارد. قصاص مساله درخشنده نیست.وی قصد دارد با ایجاد تعلیق در انتهای فیلم نشان دهد که طناب دار شیرین همان بی توجهی های پدر و مادر و کانونیست که تنها مامن و پناه کودکان است. به نظر من درخشنده با حکم قصاص بازی کرده است تا بتواند مخاطب را بیش از پیش با خود همراه سازد. گرچه دربرخی از سکانس ها چون زمانی که مخاطب و شیرین منتظر حکم دادگاه هستند، به عملکرد دادگاه و و حکمش طعنه می زند و در ناباوری حکم قصاص را برای او رقم می زند . اما نمی توان بر حکم دادگاه نیز خرده گرفت چراکه دادگاه مدرک مستدلی مبنی بر دفاع شیرین از دختری که مورد تجاوز واقع شده در دست ندارد. اما مخاطب از آنجا که شاهد کل است انتظاری دیگر دارد.پوران درخشنده زیرکانه و حساس با حکم قصاص بازی کرده است و با پایان باز فیلم این بازی را نیمه کاره رها می سازد تا تاثیر نهایی را بر ذهن و روح مخاطب باقی بگذارد.


زهرا عابدی




  • مجید شفیعی

سلام

به نظر حقیر بسته بندی زیبا در بعضی از موارد محتوا را تحت الشعاع خود قرار داده و کار بجایی میرسد که مرکب جای راکب را می گیرد! برای رهایی از این مشکل یا باید در نزول معنا به کلام از ایجاز و اختصار استفاده نمود و تصویر کرد، یا اگر مطلب به طول می انجامد باید ساده بیان شود و حِکمت متن قوی باشد تا جذابیت حفظ شود. که در عین حال، هم محتوا در پیچ و تاب و زیبایی تکنیک و تصویرِ فضا گم نشود و هم بیان محتوا، ملال انگیز نباشد.

متن بالا را برای آمادگی ذهن و یا آوری مطلب جذابیت در رمان که ذیل معرفی کتاب ملاقات در شب آفتابی آورده شده بود آوردم تا مقدمه ای باشد برای معرفی امروز.


مدیر مدرسه


جلال آل احمد، پدر ادبیات متعهدمان که از او آثار زیبا و بسیاری در دسترس است، او منتقدی منصف، صاحب قلمی خستگی ناپذیر و ذهنی تصویری و توانی فراوان برای تبدیل این تصویرها به متن است. او توانسته اِدراک و اعصاب خواننده اش را درگیر کتابهایش کند. سفرنامه هایش انسان را تا کوره راه ها و بی راه ها و درز دیوار و انگشت سبابه دختری فقیر با چشمانی آبی و تنی نحیف و مویی بور و لپی گل انداخته در سرمای شدید کوچه های مسکو می برد و از همین روست که این کتاب برای ادامه این بحث انتخاب شد تا مثالی باشد برای شق اول رهایی از ابتذال در رمان.

جلال این کتاب را به صورت اپیزودی آفریده است و متن لاغر کتابی 80 صفحه ای را به حدود 20 بخش تقسیم کرده تا هر بخش بیش از 6 صفحه نباشد. در بالا چه عرض شد؟ عرض شد،‌ در بیان معنا، یا باید از ایجاز و تصویر استفاده کرد که جلال اینگونه عمل کرده است و رشته داستان را که مشکلات بزرگ شده با ارتقا درجه معلمی به مدیریت است را به خوبی حفظ کرده و یا باید در جایی که انتخاب نویسنده، متن طولانی است. به ناچار و برای فرار از گم شدن سر نخ معنا در کشاکش و تو در توی تکنیک از بیان ساده و موضوعی عظیم بهره جست تا پیام به درستی و بدون آلوده شدن به ابتذالِ غرایز به خواننده منتقل شود. و الا ابتذال است و جدایی مباحث عالی انسانی از راه رمان.

جلال، مدیر مدرسه را با انسانی لااوبالی و بی توجه به دین، رشوه دهنده و سیگاری آغاز میکند. ولی در ادامه او را شخصی مقید به اصول انسانی و اسلامی معرفی میکند، که دلش، برای بچه های مردم، برای ناظم، معلم و فراش زیر دستش می سوزد . او هر چه می کند تا راحت مدیریت را بگیرد و چشم بر جفا ها و بد کاریها و دزدیها از بیت المال ببندد، نمی تواند. و در پایان داستان، جدال خیر و شر درونش در مواجهه با عملی خلاف عفت از سوی شاگردی از کلاس پنجم مدرسه اش با شاگردی دیگر به اوج خود می رسد و بعد از تنبیه مفصل دانش آموز خاطی که پسر مدیر شرکت واحد اتوبوس رانی هم هست و احضار او به دادگستری، استعفایش را میدهد و والسلام.

جلال با خرد کردن داستان به بخش های کوچک و داستانهای تقطیع شده، هم توانسته زیبایی تصویر گری و درگیری اعصاب خواننده با متن را که جذابیت بی نظیری است تضمین کند و هم با اشاراتی کوتاه نبض داستان را در دست عقل داشته باشد و ضربات پیاپیِ حکیمانه و رحمانی جدال نفس و عقل بر سر "سالمِ سخت" یا "راحتِ ناسالم" را به بر سرِ عقل و نفسِ خواننده بکوبد و اینگونه سلامت رمانش را در دست گیرد.

این کتاب با این که به ماقبل تاریخ باز میگردد، به زمانی که سخن از سنار سه شاهی است و حقوق 150 تومان، ولی وجدان رمان و مفهوم آن امروزی است و مشکلات جامعه امروز ما. این کتاب چون از نظر سبک نگارش، اپیزودیک است خوانش آن را برای فرصتهایی مثل فاصله کار و یا محل تحصیل تا خانه توصیه می کنم.


این کتاب را از کجا می توان خرید: اصفهان، فروشگاه امام خمینی، با مدیریت آقای هوایی، با شماره تلفن 09133681380

یا علی



  • مجید شفیعی

سلام

امروز 94 روز از رحلت (شهادت) نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله میگذرد و یادها و خاطرات، تلخی و شوری را برای دهان و چشم یاد آور می شود.

صبح بعد از نماز به سمت کتابخانه مایل شدم تا شاید جلسه روضه ای برای مادرمان به همراه پسر منتظرش عج الله تعالی فرجه الشریف و ابوفاضل علیه السلام برگزار کنم. انتخاب آسان بود و چشم، دل را در قلاب کتاب سید خوش الحان حمید رضای برقعی اسیر یافت و دست، فرمان عقل را برای برداشت آن اطاعت کرد و انگشتان، برای تورقش و چشم، برای نوشیدنش و زبان، برای تکرارش. شکر خدا مجلس با شکوهی شد. سید روضه خواند، دو سید قریشی و منِ کمترین، به اشک و آه او را همراهی کردیم. جای شما را خالی دیدم و برای همین دو سبو از این جام برایتان ریختم ... بنوشید که باقی جام منتظر لعل لبتان است.


قبله مایل به تو


زیر باران دوشنبه بعد از ظهر/

اتفاقی مقابلم رخ داد/

وسط کوچه ناگهان دیدم/

زن همسایه بر زمین افتاد/

سیب ها روی خاک غلطیدند/

چادرش در میان گرد وغبار/

قبلا این صحنه را...نمی دانم/

در من انگار می شود تکرار/

آه سردی کشید،حس کردم/

کوچه آتش گرفت از این آه/

و سراسیمه گریه در گریه/

پسر کوچکش رسید از راه/

گفت:آرام باش! چیزی نیست/

به گمانم فقط کمی کمرم.../

دست من را بگیر،گریه نکن/

مرد گریه نمی کند پسرم/

چادرش را تکاند، با سختی/

یا علی گفت و از زمین پا شد/

پیش چشمان بی تفاوت ما/

ناله هایش فقط تماشا شد/*

 صبح فردا به مادرم گفتم/

گوش کن ! این صدای روضهء کیست/

طرف کوچه رفتم و دیدم/

در ودیوار خانه ای مشکی است/

با خودم فکر می کنم حالا/

کوچه ء ما چقدر تاریک است/

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه/

راستی! فاطمیه نزدیک است.../

 


دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی/

افتاده نخ چادر او دست نسیمی/

 تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم/

با دست خودش داده اناری به یتیمی/

 حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را/

بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی/

 در خانه ی زهرا س همه معراج نشینند/

آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی/

 ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم/

می سوخت حریم دل مولا چه حریمی/

 آتش مزن آتش  در و دیوار دلش را/

جز فاطمه س در قلب علی ع نیست مقیمی/

 حالا نکند پنجره را وا بگذاریم/

پرپرشود آن لاله زخمی به نیسمی/


السلام علی مغصوبه المظلومه


یکشنبه، 25 فروردین 1392، 08:24


  • مجید شفیعی

سلام

بحثی داشتیم، شاید 2 ساعتی، با عزیزی در مورد جذابیت و ریشه های جذبه! که آیا هر جذبه ای فطری است؟ و یا نه برخی فطری و بعضی دیگر غریزی است؟ و حالا برای رمان با مضمونی فاخر آیا می توان به سراغ جذابیتهای غریزی رفت؟

خلاصه گپی بود مفصل و داغ که لا جَرم کار را به مباحث وجودی کشاند و با دخالت دوستی دیگر و نا گذیر شدن از رسیدن به قراری، مثل خیلی دیگر از بحثها در نیمه راه نا تمام ماند.

و واقعا سئوال است که جذابیت در رمان، شعر، سینما، نقاشی، موسیقی، معماری و... در مواجه با ابژه ای (چیزی، موضوعی) مثل انسان که لا اقل دو بعد ماده و معنا را در خود دارد ،چگونه باید باشد؟ که ساحت قدسی انسان حفظ شود و متن و اثر دچار ابتذال گرفتاری در غرایز نباشد!؟

خدا در قرآن که البته یک رمان یا یک اثر هنری نیست دو راه برای نزول معنا را اختیار فرموده، اول: مثل زدن است! مثل "مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا" در سوره جمعه یا هزار مثل دیگر که خطی است و تصویری و بست آن به داستان نیست و در متنی توضیحی یا حُکمی یا اخلاقی یا اعتقادی است. دوم: روایت داستان! که در این صورت از تصویر گری در متن به شدت کاسته می شود و به نکات طلایی داستان اشاره می شود و در پایان هر بخش نیز نکته و دستور لازم آورده می شود که یا اعتقادی است یا تنبُه است و یا حکم! که در این صورت وفا داری به تکنیکهای ادبی رعایت نشده. البته باید دید این شکل از داستان گویی آیا در زمان نزول وحی وجود داشته یا رایج بوده و این وفاداری صورت نگرفته یا ادبیات منحصر در شعر بوده که لزوم آن اشاره به نقاط طلایی و بیان مقصود است، که در این صورت این وفاداری اصلا لزومی ندارد و این قیاس ما مع الفارق خوهد بود.

ولی به هر صورت سئوال این است که آیا مخاطب قصه و رمان باید سطح خود را بالا بیاورد و مقصودی بیش از تلذُذ از خواندن متن داشته باشد یا نه.

به نظر حقیر بسته بندی زیبا در بعضی از موارد محتوا را تحت الشعاع خود قرار داده و کار بجایی میرسد که مرکب جای راکب را می گیرد! برای رهایی از این مشکل یا باید در نزول معنا به کلام از ایجاز و اختصار استفاده نمود و تصویر کرد، یا اگر مطلب به طول می انجامد باید ساده بیان شود و حِکمت متن قوی باشد تا جذابیت حفظ شود. که در عین حال، هم محتوا در پیچ و تاب و زیبایی تکنیک و تصویرِ فضا گم نشود و هم بیان محتوا، ملال انگیز نباشد.


ملاقات در شب آفتابی


علی آقای موذنی از فعالان عرصه تاریخ شفاهی دفاع مقدس است و از همان زمان، کار رمان نویسی در حوزه دفاع مقدس - البته با وجود درام های بسیار زیاد و جذاب و پر کشش آن سالها و آن مکانها - را شروع کرده و تا کنون بر این راه مانده است. وی رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه های متعددی در این حوز ه از خود به یادگار گذاشته است که شاید اوج این کارها رمان "ظهور" - پیرامون شخصیت شهید زنگی آبادی - باشد.


در کتاب حاضر علی آقای موذنی از تکنیک راوی استفاده کرده اند و سه شخص اول مرد دارد و سه شخصیت مکمل زن.
او داستان را با شرح حال دفتردار مدرسه ای -کریم صفایی- شروع می کند که در فقر و بدهی قوطه ور است. در زیر زمینی نمور، همراه همسر و دو دخترش به سختی گذران زندگی می کند و برای رهایی از این وضع به سراغ کار پیاده سازی نوار خاطرات جانبازان میرود.
در این گیر و دار و در اثر حذف جملات اضافی در هنگام پیاده کردن نوار خاطرات جانبازی به درجه " بازنویس" ارتقا می یابد که متنِ پیاده شده از نوارِ خاطرات دو جانباز به دست او می رسد که یکدگر را نمی شناسند و حتی اسم هم را نمی دانند! ولی در برهه ای از جنگ، یکدیگر را از مرگ حتمی نجات داده اند (یکی ترکش به چشم دارد و آن دیگری گلوله در نخاع. این نابینا شده و آن قطع نخاع).
رمان با توجه به حجم کم (152 صفحه) و گذر سریع و نپرداختن به حواشی، فرصت را برای درگیر شدن با روح داستان فراهم می سازد و از این منظر به نظر حقیر نویسنده شاهکار کرده است (با توجه به مطلب مطلع).
در کل کتاب از لحاظ فنی، کشش و پیاپی بودن مطالب و هم از نظر عمق و محتوا خوب باهم ممزوج شده و به عبارتی محتوا به فرم رسیده و بروز خوبی یافته است. و تنها درگیری کریم صفایی با ویراستار مقداری خواننده را اذیت میکند که آنهم نکته ای دارد برای خودش.
این کتاب که آغاز آشنایی من با این دست کتابها بوده به دلیل فطری بودن موضوعش، کاری فوق العاده برای تلطیف روح است.
کوتاه: از خواندنشان غافل نباشیم و خود را برای پذیرش معنا در متون ساده آماده کنیم تا گرفتار ذائقه رمانهای تصوریری نشویم.

این کتاب را از کجا می توان خرید: اصفهان، فروشگاه آرما، با مدیریت آقای شاه مرادی، و با تلفن 9132123240

یا حق


  • مجید شفیعی

سلام

یکی از ابزار تفکر، به روز بودن و مطلع از وضع زمانه بودن است و برای مطلع بودن از وضع زمانه هیچ چیز به اندازه رابطه با محققین منصف و خیرخواه به انسان برای کشف حقیقت کمک نمی کند. حالا که حقیقت در دستِ ذهن قرار گرفت تفکر سالم امکان ظهور می یابد. یکی از معدود نشریاتی که این امکان را برای فارسی زبانان فراهم آورده است ماهنامه سیاحت غرب مرکز پژوهش های صدا و سیماست که 10 سال نیز قدمت دارد و تا کنون بیش از 112 شماره از آن منتشر شده است. این ماهنامه با طرح جلدی ثابت و با تغییر رنگ و تونالیته های آن میشناسیم.

   

در این ماهنامه تلاش شده است تا نتیجه رصد یکماهه نشریات و ژونالهای علمی، سیاسی، فرهنگی و مقالات علمی دانشگاههای معتبر جمع آوری، ترجمه و همراه توضیح مختصری درباره نگارنده مقاله و گاها نقدی مختصر از دیدگاه نگارنده به طبع و نشر برسد.

موضوعات مورد مداقه در این گرد آوری مقالات، مقالات برتر در حوزه خاور میانه، ایران و میلیتاریسم اسرائیل و نسبت قدرتهای جهان با این سه مقوله است و در رابطه با سیاستهای کلان اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی مطالب ارزشمندی در آن یافت می شود و نیز پیرامون مباحث محیط زیست، تکنولوژی، فناوریهای مدرن و همچنین رابطه انسان با علوم و تکنولوژی و دین، مقاله های ارزنده ای ارائه شده است.

این ماهنامه در حال حاضر توسط محمد حسین رحمانیان سردبیری می شود ولی در ادواری، زیر نظر مهدی نصیری هم اداره شده است.

ساختار این نشریه تشکیل شده از:

1. فهرست که شامل عناوین موضوعی و در ذیل آن عناون مقالات

2. مقالات

3. چکیده های عربی

ساختار مقالات اینگونه است که ابتدا حوزه مقاله مشخص شده و بعد اسم مقاله ذکر می شود، سپس نام نویسنده و مترجم و بعد از آن چکیده مقاله ارائه شده است در ذیل اینها عنوان لاتین مقاله، معرفی شخصیت علمی نویسنده و مترجم آورده می شود و بعد ترجمه  مقاله به صورت کامل ارائه شده است.

در انتهای هر مجلد ماهنامه چکیده مقالات به زبان عربی ترجمه و ثبت شده است.

در کل به رفقایی که به تحلیل مسائل پیرامونی علاقه دارند پیشنهاد می شود عناوین هر ماهنامه را رصد کرده و موضوعات مورد علاقه را حتما بخوانند تا با آنچه در دنیا مگیذرد به صورت کم فاصله و از نزدیک ترین فاصله آشنا و مواجه شوند.

مطالبی را در این ماهنامه خواهیم یافت که موضوع روز جامعه است و از نظر دیگرانی که انصاف دارند ولی زاویه دید ما را نه، نگاشته شده و این به تحلیل ما از آنچه با آن رو به رو هستیم عمق و بُعد می دهد.

مثلا در مورد بحران اقتصادی، یا در مورد نسل کشی در میانمار یا در مورد غارت دارایی های کشوری آفریقایی توسط کانادا یا حتی تحلیل سخنان رهبر انقلاب از منظر یک استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد و یا ...

به هر حال در سیر تحلیل، یکی از ابزار در دسترس، این ماهنامه وزین و علمی است که از دست درازی به آن قافل نباشیم.

این ماهنامه را در کجا گیر بیاوریم: این ماهنامه در کتابخانه های عمومی کشور جزو جراید تهیه شده است و در تمام کتابخانه های عمومی یافت می شود در ضمن برای دریافت متن الکترونیک این ماهنامه از طریق نامه نگاری با خود ماهنامه با آدرس زیر می توان اقدام کرد.

EMAIL:siahat@irc.ir

یا حق


سه شنبه, ۲۰ فروردین ۱۳۹۲، ۰۴:۲۷

  • مجید شفیعی

سلام

افغانستانِ ایران و ایرانِ افغانستان

فکرش را بکن شمشیری در حد شمشیر هاتوری هانزو (معرفی شده در فیلم (kill Bil در دست سامورایی قدار و کارآزموده پارس را به دو قسمت نامساوی تقسیم کرد و نام یکی را ایران گذاشتند و نام یکی را افغانستان. و حشت را میان این دو برادر چنان بر قرار کردند و نفرت را چنان ....

بماند برای بعد

 

قصه سنگ و خشت

 

محمد کاظم کاظمی شاگرد مکتب بیدل دهلوی و شاعر معاصر پارسی گوی، زاده خراسان پارس، متولد 1346سال بعد از هجرت نبویِ به طریق خورشید، کسیست که در سالهای زندگی خود، طعم انقلاب پارس غربی و پارس شرقی را چشیده، بار جنگ با قلدری به نام صدام را کشیده، مهر به پدری به نام روح ا... داشته و طعم جهاد با روس و طعم تلخ جدال داخلی پارس شرقی را نیز.

شعرش، شعر اعتراض است و تنبُه، تازیانه ای که انسان را به حرکت وا میدارد و محرکی که مو را بر تن آدمی راست.


شعر محمد کاظم عرش خدا (دل) را میلرزاند و عرشش را بر آب (اشک) روان می کند.

در سوگ امام راحل شعر در سوگ آینه را می گوید و در پایان جنگ با بعث کافر احد را، دو سال بعد از جنگ شعر کمانگیر را میسراید و برای برادر کشی در افغانستان شعر قبیله آتش نژاد را سروده است، برای اتفاق سران در لویی جرگه و تصویب قانون جدید عمو زنجیر باف را به نظم کشیده است و برای بدیهای برادر کشی و برادر آزاری دو نیمه سیب را.

کتاب قصه سنگ و خشت که در حال حاضر از انتشارات نیستان بر عرصه نشر است. به روز شده کتاب "پیاده آمده بودم ...". و ما منتظران دفتر شعر بعدی او با نام "کفران" هستیم، تا کی و از کجا از طبع به نشر برسد(این کتاب چاپ شده در بعد از نشر توضیح داده ام).

دوست دارم تمام شعرهایش را در اینجا بیاورم ولی خب نمی شود، در این لحظات واقعا مانده ام که کدام شعر را بگزارم  ولی حتما چند شعر را ذکر میکنم

 

*****

احد 2

خیمه برچیده شب سرد، خروسان گفتند
سحر دهکده گل کرد، خروسان گفتند

 

همه گفتند و به تاکید، که آنک خورشید
گر ندیدید، ببینید که آنک خورشید

 
ای جماعت نه اگر بیش، کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید

 

سرفرازی نه متاعی است که ارزان برسد
سحر آن نیست که با بانگ خروسان برسد

 

سحر آن است که بیدار شود اقیانوس
سحر آن است که خورشید بگوید نه خروس

 

الغرض بیشتر از مائده مهمان دیدیم
رمه آنقدر ندیدیم که چوپان دیدیم

 

شادمان چه نمازند؟ وضو باطل بود
آب این جوی همان از ده بالا گل بود

 

آسیا بود، ولی راه عمل را گم کرد
آرد را چرخ زد و چرخ زد و گندم کرد

 

از درختی که چنین است، نچیدن بهتر
از چنین راه، به منزل نرسیدن بهتر

 

ظاهراً مرده که پوسید کفن می‌آید
نوح این قوم پس از غرق شدن می‌آید

 

با چنین بی‌نفسان حرف و سخن بیهوده است
ما نمی‌میریم پس فکر کفن بیهوده است

 

در کفن هم اثر از وضع جنون خواهد ماند
دست ما با تیغ از خاک برون خواهد ماند

 

هر که با عذر و بهانه است، خداحافظ او
هر که پابسته خانه است، خداحافظ او

 

چشم از آنسان نگشودیم که خوابش ببرد
بند از آنگونه نبستیم که آبش ببرد

 

خصم گفتند و دروغ است، که دیگر گشته
آنچنانی که توان گفت ابوذر، گشته

 

دل مبندید که صد فتنه در این پنهان است
این همان قصه اسلام ابوسفیان است

 

مثل بیمار که صد بار تب و نوبه کند
دم به دم توبه کند، بشکند و توبه کند

 

کفر کفر است اگر مسجد اگر قرآن است
خصم خصم است اگر بوذر اگر سلمان است

 

پای این طایفه جز در پی شیطان فلج است
قبله کج نیست، نمازی که نخواندند کج است

 

محو فرعون مشو، نیل شدن آسان است
سنگ پیدا کن ابابیل شدن آسان است

 

هر که با عذر و بهانه است، بهل تا برود
هر که پا بسته خانه است، بهل تا برود

 

*******

در سوگ آینه

 

امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه می‌برند امام قبیله را

 

ای کاش می‌گرفت به‌جای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را

 

برگرد ای بهار شکفتن که سال‌هاست
سنجیده‌ایم با تو مقام قبیله را

 

بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمی‌کنیم دوام قبیله را

 

تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را

 

زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینه‌زنی را بیاورید

 

ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه

 

رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه

 

رفتی و شد ز شعله‌برانگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه

 

چون رنگ تا پریدی از این خاک‌خورده باغ
خون می‌خورد به حسرت بال و پر آینه

 

دردا فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که داده‌اند به آهنگر آینه

 

در سنگخیز حادثه تنها نشاندی‌اش
ای سرنوشت رحم نکردی بر آینه

 

امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ اگر ز شرم بمیری هر آینه

 

ای سنگدل دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخم‌ها زده‌ای، بیش‌تر مزن

****

دو نیمه سیب

تندی مکن‌، برادر هم‌سرنوشت من‌!

دیگر میازمای در آتش سرشت من‌!

 

ما هر دو تن‌، دو نیمه سیبیم‌، عین هم‌

آیینه بر مگیر به سیمای زشت من‌

 

فکری برای دوزخ امروزمان بکن‌

ارزانی تو باد به فردا بهشت من‌

 

دلخوش مشو کلوخی اگر گِرد کرده‌ای‌

در کوره پخته می‌شود امسال‌، خشت من‌

 

با کِشت خویش و موج ملخ‌ها چه می‌‌کنی‌؟

گیرم که خوک هم بچرانی به کشت من

****

و کار حماسی و بزرگ

کهکشان

 

این کهکشان کشاله ای از ردپای ماست
وقتی که می رویم و جهان در قفای ماست


ما ادعای رفتن این گونه کرده ایم
صحرای پشت سر، سند ادعای ماست

 

بیم از هراسناکی جنگل مبادمان
جنگل غذای آتش و آتش غذای ماست

 

دستی به من بده که ببینی به برکتش
فردا چراغ معجزه در دستهای ماست

 

فردا اگر چنانکه خدا گفته بر شویم
ما کدخدا و هر چه زمین، روستای ماست

 

و این کتاب را از کجا بخریم: تهران، خیابان انقلاب، خیابان قدس، خیابان پورسینا، کافه کراسه، با مدیریت علی اسماعیلی و با تلفن 09124804475

 


دوشنبه, ۱۹ فروردین ۱۳۹۲، ۱۰:۳۶


 بعد از نشر

 

رفتم جستجو کردم و متوجه شدم که کتاب کفران از انتشارات تکا در سال 88 منتشر شده است و شرمنده از ایراد موجود در متن

  • مجید شفیعی

دیشب ساعت 22:00 برای دیدن اولین انیمیشن بلند پارسی به پردیس سینمایی شکوفه واقع در میدان شهدا رفتم و به قول رضای امیرخانی در جانستان کابلستان "همسفر اول" که در اینجا می شود همراه اول همراهم نیامد! به دلیل حمل بار شیشه و احتمال مناسب نبودن فیلم برای این امانت الهی.


تهران 1500


فیلم فارسی حاضر که در کسوت انیمیشن رخت حیات بر تن کرده است به نظر، عقده گشایی اهالی هنر از عدم مجوز نمایش یک شو کامل در فیلم به همراه رقاصی در فیلمهای بعد از انقلاب است.

در پست قبل مطلبی در مورد کرامت یک ملت گفته بودم که در این پست به شکلی دیگر مطرح میکنم. امیر مومنان علیه السلام میفرمایند: "هرکس دو روز مشابه داشته باشد ضرر کرده" و پیش بینی هنرمند ایرانی در مورد ایران 108 سال آینده همین فرهنگ بد و غلطی است که در بخشی از فرهنگ و زندگی ایرانی جریان دارد، و هنرمندی که به همراه عالم و معلم مسئول اصلاح آن هستند، ظاهرا ترجیح داده اند که با ابزار هنر مردم را بخندانند و بس! اصلاح و پیمودن استرات‍ژیهای نداشته برای رسیدن به اهداف انسانی و الهی را چه کار با سینما و هنر و هنرمند و هنر دوست.

داستان فیلم مانند کلیشه فیلم فارسی حول یک تاکسی و راننده عاشق، فقیر و با معرفت آن می گردد و دختر پولداری که هزاران طمعکار در فکر تصاحب او و مایملکش هستند. در نهایت هم طبق معمول، راننده تاکسی (شما بخوانید فردین مرحوم) و دختر پولدار به هم می رسند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود.

از لحاظ فنی به وی‍ژه در مورد جلوه های انیمیشن از آنجا که کار نخست بوده و کار دیگری با این مشخصات وجود ندارد نمیتوان نمره خاصی به کار داد ولی به هر حال یک شروع با مضمونی بد در این حوزه رقم خورده و امید واریم با حضور دیگرانی، این حوزه در خدمت اهداف عالی انسانی و تربیتی قرار بگیرد.

شاید برخی بگویند: بابا شما همه جا را کرده اید مسجد! سینما و فیلم که جای این حرفها نیست! به این عزیزان عرض می کنم ما چیزی فرا تر از "اسپایدر من" در حوزه اخلاق نمی خواهیم! همان را کسی پیدا شود و به ما بدهد دستش را ماچ می کنیم. آخرین فیلمی که از دنزل واشنگتون دیدم فیلمی بود با نام "پرواز" ساخته سال 2012 که تمام کار در حوزه اخلاق بود و تربیت انسانی، حال با آن موافق هستم یا نه بحث دیگری است اما یک کار اکشن با پرداختی بزرگ، کاری ندارد جز برگزاری یک کلاس اخلاق و خدا زدایی از افکار جامعه. باشد که ما لا اقل مقلدین خوبی باشیم.

به هر حال

به نظرم دیدن فیلم تهران 1500 در منزل لطفی ندارد و دیدن آن در سینما دلیل. پس عطایش را به لقایش ببخشید و با خیال راحت از کنار آن بگذرید.

امیدواریم که سینمای ایران با کارهای باارزش و استراتژیک راه گذار این مردم با عظمت را به سوی آینده ای باشکوه هموار سازد.


  • مجید شفیعی

سلام

امروز ذهنم گرفتار این فیلم است! کدام فیلم؟ خب اسمش رو که اون بالا نوشتم!!


حوض نقاشی


فیلم ساخته مازیار میری که نویسندگی کار را هم بعهده داشته و به تهیه کنندگی حوزه هنری با بازی زیبای شهاب حسینی و نگار جواهریان که حسینی کاری جدید و زیبا کرده و نگار کاری تکراری اما مثل همیشه زیبا و خوب به یادگار گذاشته است.

فرشته صدر عرفائی نقش مکمل زن را به زیبایی بازی کرده و یکی دیگر از کارهای خوب خود را به ما نشان داده است. ولی از بازی سهیل (کودک فیلم) با بازی سپهراد فرامرزی نیز نباید گذشت که او هم در کنار بزرگانی چون شهاب حسینی و نگار جواهریان بازی بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته است.


فیلم در مورد برتر بودن فرزندی از دو والد معلول ذهنی خود است که دیگر تحمل یکنواختی زندگی با آنان را ندارد و گریز از خانواده خود را انتخاب میکند اما با پناهگاه خوبی که پیدا می کند و طی گذراندن فراز و نشیبهای بسیار به آغوش والدینش باز میگردد.

فیلم در بستر شرایط اقتصادی بد سال 91، از دست رفتن فرصتهای شغلی و تحریمها علیه ایران شکل گرفته و از این بابت نقد و نقل خوب و زیبایی است. چرا که مرد معلول و دوشغله که کار اصلی خود را  از دست داده و به دلیل معلولیت توان فعالیت به عنوان پیک موتوری را نیز ندارد برای یافتن کار دچار مشکل است.

آدمهای فیلم ایرانی هستند، پر از محبت و بادغدغه ولی نمیدانم چرا خیابان در این فیلم اینقدر وحشی و رانندگان ایرانی اینقدر حیوان صفت تصویر شده اند!؟ برای من خیلی در آور بود و این صحنه ها را اصلا نمی توانم تحمل کنم.

شقشقیه

سینمای ما می تواند غرور و اعتماد به نفس ملی را بسازد و افزایش دهد و همزمان میتواند این احساسات را کاهش داده و یا مضمحل کند. این صحنه از فیلم وقیح بوتیک که در پایان فیلم، نامه ی پیوست شده به یک ساعت خوانده می شد و از با ارزش بودن وقت در خارج از کشور می گفت و بیننده ایرانی را تحقیر و منکوب می کرد هیچگاه از ذهن و درد آن از دل من نخواهد رفت.

فیلم ساز، آنهم اویی که از بیت المال ارتزاق می کند باید مصلح باشد، معلم باشد، وطن پرست باشد و دین دار.

بن افلک نویسنده، بازیگر و کارگردان آرگو در جایی می گوید: "من اگر یک فیلم باشد که درآمد زیادی برای من به همراه داشته باشد ولی دل یک کهنه سوار ارتش ایالات متحده را به درد بیاورد، آنرا نخواهم ساخت"

این یعنی کارگردان متعهد

در فیلمهای هالیودی شخصیت بد وجود دارد، جریان بد وجود دارد، سازمان مافیایی هم دیده می شود ولی همیشه این یک استثنا و یک جریان منفی در تمدن آمریکایی است و شما هیچ جا بدیهای این تمدن را نمی بینید و به عنوان یک شهروند آمریکایی از دیدن آن نا امید و متالم نمی شوید.

به امید اصلاح دیدها و تحول احوال و تقلب قلوب.

پایان شقشقیه. به فیلم زیبا و پر کشش حوض نقاشی برگردیم:

این فیلم درام گیرا و پر تالم دارد و کار اصلا کسل کننده نیست و تمام صحنه های فیلم طراحی شده اند و در جای خود به درستی نشسته اند.

از نظر من موسیقی متن خوب، آن موسیقی است که بعد از فیلم در خاطر آدم نماند! (این متفاوت است با شاه کار بودن موسیقی) یعنی در فیلم هضم شده باشد و مقوم صدا و تصویر باشد که موسیقی این فیلم این ویژگی را دارد.

فیلم پر از تذکر و شکر است، شکر اینکه سالم هستیم و پدر و مادر سالمی داریم.

در کل کاریست که دیدن آن را در سینما نباید از دست داد .

دست مازیار میری را بابت این کار میبوسم.

و التمام

  • مجید شفیعی

سلام دوباره

یه کتاب کودک دیدم در مورد پس انداز به اسم


اولین قلک من


این کتاب نوشته رضا رضایی نصیر و با تصویر گری خانه گرافیک آکاد و از  انتشارات کتاب نشر با صفحات تمام رنگی و جذاب با متنی سبک و موجز در 12 صفحه منتشر شده است.

این کتاب برای اولین بار در سال 91 طبع و نشر شده است.

موضوع کتاب آشنا شدن یک دختر دبستانی، با فواید پس انداز، از طریق حادثه مشترک با دوستش است و "گلی" خانم قصه با این اتفاق به اهمیت پس انداز و قناعت و استفاده از خوراکی خانگی به جای خرید هله هوله های مضر بیرون از منزل پی می برد.

داستان روان و جذاب است و برای کودکان پیش دبستانی تا کلاس چهارم دبستان توصیه می شود.

این کتاب کجا هست: به تازگی نهاد کتابخانه های عمومی کشور طرح ایستگاه مطالعه را در برخی پایانه ها به اجرا گذاشته و البته این کتاب در همه کتابخانه های عمومی هم یافت می شود که می توان از هر دو این اماکن کتاب را تهیه نمود.

پس یه سری به کتابخونه ها بزنیم و بخشی از کتابهامون رو که خوندیم اهدا کنیم تا بقیه هم از اونها استفاده کنن و بخشی از کتابهایی رو که نداریم و دوست داریم مطالعه کنیم از این طریق تهیه کنیم.

شنبه 92/1/10 ساعت 14:15

  • مجید شفیعی