دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

سید حمید رضا برقعی

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۲۴ ق.ظ

سلام

امروز 94 روز از رحلت (شهادت) نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله میگذرد و یادها و خاطرات، تلخی و شوری را برای دهان و چشم یاد آور می شود.

صبح بعد از نماز به سمت کتابخانه مایل شدم تا شاید جلسه روضه ای برای مادرمان به همراه پسر منتظرش عج الله تعالی فرجه الشریف و ابوفاضل علیه السلام برگزار کنم. انتخاب آسان بود و چشم، دل را در قلاب کتاب سید خوش الحان حمید رضای برقعی اسیر یافت و دست، فرمان عقل را برای برداشت آن اطاعت کرد و انگشتان، برای تورقش و چشم، برای نوشیدنش و زبان، برای تکرارش. شکر خدا مجلس با شکوهی شد. سید روضه خواند، دو سید قریشی و منِ کمترین، به اشک و آه او را همراهی کردیم. جای شما را خالی دیدم و برای همین دو سبو از این جام برایتان ریختم ... بنوشید که باقی جام منتظر لعل لبتان است.


قبله مایل به تو


زیر باران دوشنبه بعد از ظهر/

اتفاقی مقابلم رخ داد/

وسط کوچه ناگهان دیدم/

زن همسایه بر زمین افتاد/

سیب ها روی خاک غلطیدند/

چادرش در میان گرد وغبار/

قبلا این صحنه را...نمی دانم/

در من انگار می شود تکرار/

آه سردی کشید،حس کردم/

کوچه آتش گرفت از این آه/

و سراسیمه گریه در گریه/

پسر کوچکش رسید از راه/

گفت:آرام باش! چیزی نیست/

به گمانم فقط کمی کمرم.../

دست من را بگیر،گریه نکن/

مرد گریه نمی کند پسرم/

چادرش را تکاند، با سختی/

یا علی گفت و از زمین پا شد/

پیش چشمان بی تفاوت ما/

ناله هایش فقط تماشا شد/*

 صبح فردا به مادرم گفتم/

گوش کن ! این صدای روضهء کیست/

طرف کوچه رفتم و دیدم/

در ودیوار خانه ای مشکی است/

با خودم فکر می کنم حالا/

کوچه ء ما چقدر تاریک است/

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه/

راستی! فاطمیه نزدیک است.../

 


دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی/

افتاده نخ چادر او دست نسیمی/

 تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم/

با دست خودش داده اناری به یتیمی/

 حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را/

بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی/

 در خانه ی زهرا س همه معراج نشینند/

آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی/

 ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم/

می سوخت حریم دل مولا چه حریمی/

 آتش مزن آتش  در و دیوار دلش را/

جز فاطمه س در قلب علی ع نیست مقیمی/

 حالا نکند پنجره را وا بگذاریم/

پرپرشود آن لاله زخمی به نیسمی/


السلام علی مغصوبه المظلومه


یکشنبه، 25 فروردین 1392، 08:24


  • مجید شفیعی

نظرات (۳)

شعراتون واقعا عالی بودن
خیلی لذت بردم
اما خب ازم خواستین نظر بذارم ولی اخه من نه منتقد فیلمم نه کتاب
یه ذره داستانای شر و ور می نویسم اما خب از نقد چیزی سرم نمیشه
وبلاگتون به نظرم خیلی می تونه مفید باشه
مرسی
پاسخ:
سلام
خوش اومدین و بازم بیاید که منتظرم
شعر ها به انتخاب من بود از سید حمید رضا برقعی
نقد کنیم و منصف باشیم و لجوج نباشیم (ایراد را سریع بفهمیم و سریعتر اصلاح کنیم)
این برای منتقد و نقد شونده رشد است
و برای دیگران جوی آرام و قابل زندگی
راستی از داستان هاتون هم برامون بیارید
منتظرم
خدا نگهدار

عالی دوست من مثل همیشه...

آه برخاست بر افلاک که آیینه شکست

قامت صبر ز دلواپسی سینه، شکست
گویی نمی‏دانستند که او، کیست!
گویی هرگز او را ندیده بودند!
گویی همه آنها گنگ و کور بودند!

پاسخ:
سلام
:(

سلام برادر شفیعی. هرچه به مغزم فشار آوردم  متوجه نشدن کدام شفیعی؟!

2 -3 تایی شفیعی دارم که اسم شون رو نمی دونم. البته از مطالب استفاده کرده و خواهم کرد. لینک هم شدید.

ارادتمند

پاسخ:
سلام داداشم
زنده باشی
تو وب تون شرح دادم کدوم شفیعی هستم
و ممنون از تبادل لینک
:-)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی