دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم

فیلم در مورد آنچیزیست که این روزها با نام خیانت شناسانده می شود.


برف روی کاجها


فیلم سیاه و سفید و فاقد المانهای با ارزش سینمایی است

بسیار خسته کننده و کسالت آور و اگر موضوعت نباشد به احتمال زیاد فیلم را ندیده رها خواهی کرد

به سختی و با کراهت فیلم را تا انتها نگاه کردم و چند بار آنرا متوقف و به خورد و خوراک و قدم زدن و مرور کانالهای تلویزیون پرداختم و دوباره برگشتم

کل حرف فیلم در کلام پایانی رویا به شوهر سابقش خلاصه می شود و باقی فیلم طرحی برای شنیدن این حرف است:


با یک آقایی آشنا شده ام، امشب هم با او به کنسرت رفته بودم، خواستم بگم امشب وقتی میخواست بیاد دنبالم حسی رو داشتم که سالها بود تجربه ش نکرده بودم!


این یعنی تایید کار شوهرش که به او خیانت کرده بود "تجربه نکردن چیزی، آنهم سالها" این یعنی توجیه این که رویا حق دارد دیگر علی را دوست نداشته باشد و دوباره او را به خود راه ندهد.

در کل فیلم یک چیز صادقانه بیان شده و ان این است که عشق زن شوهر دار و مرد متاهل و مجرد نسبت به متاهل سرش نمی شود.

و راه رهایی از عشق های ناخواسته که این فیلم نمایانگر همین جنس عشقهاست تنها و تنها عدم اختلاط زن و مرد است. وگرنه باید پذیرفت که مرد با تجربه و از آب و گل درآمده بهترین انتخاب برای یک دختر و بالعکسش است یعنی برای یک پسر هم بهترین انتخاب یک زن مجرب و دنیا دیده (شام آخر فریدون جیرانی) است و این یعنی تهدید جدی برای بنیاد خانواده.

خلاصه کلام فیلم دیدنش برای کسی توصیه نمی شود مگر کسانی که درگیر این مشکل هستند چون به نظر من آدم به رویا حق میدهد که علی را نپذیرد و با مرد جدیدش بماند و تلویحا همین حق را برای علی شوهر رویا هم قائل خواهد بود. پس چه می ماند از خانواده؟؟؟؟؟

یکی از ایرادهای اساسی فیلمنامه که کار خود کارگردان است نپرداختن به ماجرای علی و زن تازه اش است که دختری بی بند و بار است. با پسری دوست است و علی را به او ترجیح داده است مردی که جای پدر او بوده و فاصله ی سنی 25 سال را حداقل دارد و همین ایراد (اگر باشد) به رویا و مرد تازه اش هم وارد است.

فراموش نمی کنیم که مرد جدید رویا کسی است که در هنگام تاهل او عاشق او شده و در زمان تاهل رویا این عشق و علاقه و توجه را هم مهار نکرده ابراز داشته است.

به نظرم رسالت فیلم و فیلمنامه بیشتر تایید عاشق شدن حتی در حین تاهل است تا نقد و رد این اتفاق.

به نظرم حتی نویسنده علاقه دارد بگوید چه بهتر است زن کار کند و بعد با استقلال مالی، فقط و فقط به خوش گذرانی با مرد مورد پسندش بپردازد.

که البته این یک اتهام بیشتر نیست



  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


دیگه دلم ترکید از بس کتاب معرفی نکردم

یکی از کسانی که دلبری کرده از من (هوق) تو شعر اجتماعی بی گمان ابوالفضل زرویی نصرآباد استاد بزرگ مثنوی و ترانه ی اجتماعیِ. آنهم با یک طنز عالی.


  


این آدم خوب و متعهد است و زبانی سالم و روان دارد و به همین دلیل کارها و شعر هاش خوش به دل می نشیند و تلنگرهای عمیقی میزند.


اصل مطلب

ماه به روایت آه

رفوزه ها

حدیث قند

غلاغه به خونه ش نرسید

افسانه های امروزی

تذکره المقامات

در حلقه ی رندان


اینها بخشی از کتابهای زیبا و وزین ابوالفضل خان نصرآباد است


ابوالفضل زرویی نصرآباد ؛ شاعر،پژوهشگر و طنزپرداز
متولد ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۸تهران
کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
آغاز به کار مطبوعاتی و فرهنگی از سال ۱۳۶۸
همکاری با نشریات: گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس، تماشاگران و…
اسامی مستعار: ملانصرالدین، چغندر میرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آمیز ممتقی، میرزا یحیی، عبدل،…
(توضیح: نامبرده، پای بعضی نوشته‌هایش در همشهری از اثر انگشت نیز استفاده کرده است.)



یکی از شعرهایش را که دیروز با صدای خودش شنیدم را برایتان انتخاب کرده ام که امیدوارم خوشتون بیاد.


بشین عزیز، پرت و پلا نگو مرد!
این مدلی نمی‌شه عاشقی کرد

 تو هر دلی یه عشق، موندگاره
آدم که بیشتر از یه دل نداره
 
درسته، ‌دیگه توی شهر ما نیست
دلی که مثل کاروانسرا نیست
 
بازم همون دلای بچگی‌مون
دلای باصفای بچگی‌مون
 
یه چیز می‌گم، ایشالا دلخور نشین:
«قربون اون دلای‌تک‌سرنشین!»

این روزا عمر عاشقی دو روزه
ایشالا پیر عاشقی بسوزه

بلا به دور از این دلای عاشق
که جمعه عاشقند و شنبه فارغ!

گذاشته روی میز من، یه پوشه
که اسم عشق‌های بنده توشه

زری، پری، سکینه، زهره، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا

نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین

چهارده فرشته و سه اختر
دو لیلی و سه اشرف و دو آذر

سفید و سبزه، گندمی و زاغی
بلوند و قهوه‌ای و پرکلاغی ...

هزار خانمند توی این لیست
با عده‌ای که اسم‌شون یادم نیست!

گذشت دوره‌ای که ما یکی بود
خدا و عشق آدما یکی بود

نامه مجنون به حضور لیلی
می‌رسه اینترنتی و ایمیلی!

شیرین می‌ره می‌شینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارک بهجت‌آباد

زلفای رودابه دیگه بلند نیست
پله که هس، نیازی به کمند نیست
 
تو کوچه،‌ غوغا می‌کنند و دعوا
چهار تا یوسف سر یک زلیخا!

نگاه عاشقانه بی‌فروغه
اگر می‌گن: «عاشقتم»، دروغه

تو کوچه‌های غربی صناعت
عشقو گرفتن از شما جماعت

کجا شد اون ظرافت و کرشمه
نگاه دزدکی کنار چشمه؟

کجا شد اون به شونه تکیه کردن
کنار جوب آب، گریه کردن

دلای بی‌افاده یادش به خیر
دخترکای ساده یادش به خیر

من از رکود عشق در خروشم
اگر دروغ می‌گم، بزن تو گوشم
 
تو قلب هیشکی عشق بی‌ریا نیست
حجب و حیا تو چشم آدما نیست
 
کشته دلبرند و ارتباطش
فقط برای برخی از نکاتش!

پرنده پر، کلاغه پر، صفا پر
صداقت از وجود آدما، پر

دلا! قسم بخور، اگر که مردی
که دیگه گرد عاشقی نگردی
 
ما توی صحبت رک و راستیم داداش
عشق اگه اینه، ما نخواستیم داداش

حال کذایی به شما ارزونی
عشق‌ریایی به شما ارزونی



خواندن کتابهای او دل می خواهد و حال خوش و لذت ببرید از خوانش آثارش

به امید خدا


  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم


کسی از آشنایان میگفت:

"من خیلی دل خوشی از روانشناسی و روانکاوی و مشاوره و از این جور حرفا نداشتم

ولی به دلایلی به یکی از این مراکز رفتم و با خانم دکتر نوری مشاوره داشتم

خیلی علمی و مسلط و خدا رو شکر بچه مسلمون بودند

و برای همین تاکید داشت اگه نیاز به مشاوره و راهنمایی در زمینه های تربیتی و کلا تو زندگی داشتید اینجا برید"



آدرس وب:

http://ravvan.com/fa


آدرس و تلفن:

مرکز مشاوره طلیعه سلامت

تهران - خ دولت ـ چهارراه اختیاریه جنوبی ـ کوچه نگار ـ ساختمان نگار ـ طبقه 3 ـ واحد 12، 22572274-021

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


دیگه تربیت بچه ها وقتی تغییر بکنه

بزرگ که بشن بهتر از پستهای قبل نمیشن

مواظب باشیم چه نسلی از خودمون به یادگار باقی میگذاریم

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام

ورزشکاری ها و قهرمانی ها و پهلوانی های مان هم ...


جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۱۰

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


و همسایگی ها ...

می گفتند اینقدر در مورد همسایه سفارش شدیم که خیال کردیم از هم ارث می بریم

و فرمود "قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ"

مزدی برای رسالت نمی خواهم مگر اینکه با نزدیکانتان خوب باشید و مهربان

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۴۷

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمان الرحیم


سلام


ای وای... فقط همین رو دارم بگم

ای وای

:(


  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمان الرحیم


سلام


دیگه چی بگم  گویاس دیگه ...



و به یاد حسین و علی اکبرش

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
 



شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۲، 00:۱۸

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


مگه قرار نیست یاد بگیرم؟

متنبه بشیم!؟

پس جه فرقی میکنه؟

فیلم

کتاب

شعر

موسیقی

نقاشی

تئاتر

....

کل هنر اگر متعهد باشه و تو دستای یه عقلِ روشن و سالم، قابل استفادس.

مگه نه؟

شیش پست میذارم با این تم و امیدوارم تلنگر و تذکری باشه برای همه مون



راستی محرم شد دوباره

سال دوباره با حسین تحویل شد

و دوباره حسین به کربلا وارد شد

کاش اینبار بدا شود و حسین ...


پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۳:۰۰

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام


مهم نیست که یک اثر را دوست داریم یا نه مهم این است که این اثر چه اثری بر ما می گذارد.

با این مقدمه مهمان نقد نسرین خانم رنجبر می شویم بر فیلم ِ


قاعده ی تصادف


/کارگردان: بهنام بهزادی

خلاصه ی داستان: بچه های یک گروه تئاتر خودشان را برای اجرای نمایشی در خارج از کشور آماده می کنند همگی آنها برای راضی کردن والدینشان مشکل دارند و بنابراین با دروغی سر و ته ماجرا را هم میآورند. اما در این بین شهرزاد که نقش اصلی نمایش را دارد واقعیت را به پدرش می گوید اما پدرش در لحظات آخر با توقیف پاسپورت شهرزاد او را از رفتن باز می دارد ....

بازیگران: امیر جعفری (پدر شهرزاد) اشکان خطیبی(امیر) مارتین شمعون پور (مارتین) ندا جبرائیلی(شهرزاد) مهرداد صدیقیان(بردیا) بهاران بنی احمدی(پریسا) محمدرضا غفاری (مهرداد) روشنک گرامی(مریم) الهه حصاری(لادن)

 


فیلم قاعده ی تصادف در جشنواره فیلم فجر سال گذشته به نمایش درآمد و با استقبال گرم هیئت داوران و منتقدین رو به رو شد به طوری که جایزه ی بهترین فیلم نامه را از آن خود کرد و در چند رشته از جمله  بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر مکمل زن، کاندیدای دریافت سیمرغ شد. اما در اکران عمومی چندان موفق نبود و استقبال گرمی از آن نشد. قاعده ی تصادف دومین اثر سینمایی بهنام بهزادی بعد از فیلم تحسین شده ی "تنها دوبار زندگی میکنیم " است.

این فیلم را می توان جزو معدود فیلمهای جوانانه ی این روزهای سینمای ایران قلمداد کرد فیلمی که میتواند قسمتی از عادتهای گفتاری و رفتاری بچه های دهه ی شصت را در آن مشاهده کرد. جوانهای فیلم بهزادی قرار نیست اتفاق بدی برایشان بیوفتد! نه معتادند، نه از خانه گریخته اند، نه بزهکارند و نه هیچ چیز دیگر آنها جوانانی هستند از جنس ما با دغدغه های ملموس و قابل باور که میتوانیم  رنگ و بویی از جوانی های خودمان را در سیمای تک تک آنها ببینیم. جوانهایی که به گفته ی یکی از شخصیتهای فیلم با گوگل بیشتر کلمه رد و بدل میکنند تا با پدرشان!!

قاعده ی تصادف را به نوعی می توان تقابل سنت و مدرنیته دانست. پدری که نمادی از جامعه ی پدرسالار را به  ذهن مخاطب متبادر می کند و دختر جوانی که در پی آزادی های فردی است و می خواهد دنبال عشق و علاقه اش برود. تنشی که بین پدر و دختر قصه ایجاد میشود البته هیچ برنده و بازنده ای ندارد و فیلم در این مورد سکوت کرده است.

 

 

 

توانمندی بهزادی را برای این شناخت دقیق از جوانهای امروزی باید ستود آن هم در دوره ای که فیلم جوانانه ساختن برای عده ای مساوی است با سیاه نمایی و مستلزم رد کردن خط قرمز ها!

شخصیت پردازی کار انصافا دقیق و حساب شده ای از کار درآمده با وجود لوکیشن های محدود و تعدد شخصیتها در هر سکانس. کارگردانی  بهزادی بی نقص است. و از شلختگی برخی کارهای این اواخر در آن خبری نیست.

بازیگران کار اکثرا جوان و کم تجربه اند اما در کنار هم و با یک کارگردانی درست خوب نقش خودشان را ایفا کرده اند. عصبانیت هایشان، شوخی هایشان، درد و دل کردنها و دلسوزی هایشان حساب شده است.

درباره ی سکانس های برتر فیلم اگر بخواهیم سخن بگوییم بی شک سکانس پلان طولانی شهرزاد و پدرش در پارکینگ بهترین مثال است. هم بازی دو بازیگر دیدنی از کار در آمده هم تصویر برداری و کارگردانی آن خوب است.

اما فیلم کاملا ایده  آل و خالی از اشکال نیست هم در روایت داستانش گاهی دچار لغزش شده و هم از نکته نظر فنی دچار بعضی اشکالات هست؛ از جمله ی این نکته ها که در فیلم بسیار به چشم می خورد: استفاده از  دوربین سردست است، استفاده از این نوع فیلم برداری برای فیلمی با چنین قصه ی ساده و کم تنشی جز ناراحت کردن اعصاب بیننده به نظر من هیچ خاصیت دیگری ندارد! نمی دانم شاید هم دوربین سردست یک نوع مد شده تو فیلمهای شبه روشن فکری و جوان گرا!!!!

نقطه ضعفی دیگری که به نظر من میرسد، شخصیت پردازی پدر شهرزاد است. در این اتفاق که دختری دوست دارد با گروهش برای اجرا به خارج برود اما پدرش مخالفت می کند هر دو طرف ماجرا حق دارند، اما در هیچ کجای فیلم این حق به پدر شهرزاد داده نشده که حق داشته باشد مخالف به خارج رفتن دخترش آن هم با چند دختر و پسر هم سن و سال بشود! شاید چون پدر است پدر ها از نظر من همیشه حق دارند!

هرچند شاید از دروغ هایی که بچه های گروه به خانواده هایشان می گویند دلخوشی نداشته باشیم و هرچند روابط آزاد بین بچه های گروه کمی آزارمان بدهد، اما باید قبول کرد تصویری است از نسل چهارم یعنی فرزندان این زمان.

فیلم در کلیت ماجرا تصمیمی برای قضاوت کردن ندارد هیچ پیش داوری در فیلم نیست و این برای یک کارگردان جوان در دومین اثر خود قابل تقدیر است.

فیلم قاعده ی تصادف از نظر من یک اتفاق محسوب نمی شود من بیشتر طرفدار سینمای قصه گو هستم، سینمایی که داستانش اوج و فرود داشته باشد، سینمایی که قهرمان یا حداقل شبه قهرمان داشته باشد که آینده اش برای مخاطب و بیننده ی فیلم مهم باشد. قاعده ی تصادف فیلم ساده ایست، برشی از زندگی ساده ی چند جوانِ عشقِ تئاتر که دچار تنش شده اند و در نهایت بدون هیچ مبارزه ای برای برگرداندن شرایط به حالت عادی در سکوت پایان می یابد. شاید دلیل این عدم علاقه مندی نسبت به این فیلم این باشد که دغدغه ی آنها برای من ملموس نیست هر چند دیالوگها و عادتهای جوانانه ی فیلم برای من قابل درک است و از جنس خودم، اما من به عنوان یک جوان بیشتر طرفدار پدر بودم تا شهرزاد!

شاید این سلیقه ی من از نظر کسانی که سینما را حرفه ای دنبال می کنند قابل  قبول نباشد کما اینکه فیلم از منظر نگاه منتقدین موفق بوده، اما سینمای مورد علاقه ی من قاعده ی تصادف نیست!

 

یا حق

 

  • مجید شفیعی