غزلستان بدیع (قسمت اول)
بسم اله الرحمن الرحیم
سلام
عرض شود که غزل شاید زیبا ترین سبک، برای بیان احساس به یک پدیده باشد. لا اقل برای من که اینگونه است. غزل قالب پر کشش، مفرح، شیرین، دیگه دیگه شوق انگیز و دیوانه کننده ای است. به دلیل حجم مناسب – بیشتر از رباعی و کمتر از قصیده- برای زندگی سریع و بی حوصله امروز بسیار مناسب و قالب بیانی مناسبی برای بیچاره کردن دل خود و معشوق است. برای ورود به این نوع ادبی جا داشت با یک سینه سوخته غزل مصاحبه ای کوتاه می کردم که احتمالا برای بخش دوم همین مطلب این کار را کردم! و شما را بیشتر با این قالب بیانی آشنا کنم.
برای حقیر که در حاشیه ادبیات بوده و همیشه همنشینان درگیر با شعر و شاعری در کنارخود داشته ام ولی متاسفانه هیچگاه خود را درگیر متن این رویداد عظیم بشری -شعر- نکرده ام؛ طبیعی است که مثل بند تنبان کوتاه به سرعت خود را به این قالب نفیس بیان پارسی برسانم تا از ظرفیت بی نظیرش بهره برده و خویش را خر کیف کنم.
متن شنگول و طنزی شد. ببخشید. واقعا مثل کودکی نو پا که مشتاق رسیدن به حداقل فاصله مکانی است، از موفق شدن به نوشتن درباره این زیبای پارسی به شوق آمده ام! و امیدوارم مقدمه قسمت دوم را متین و سنگین و در خور نامهای بزرگ این خطه از ادبیات به حضور تقدیم نمایم.
از پنجره های بی پرنده
بی شک اسامی بزرگی در غزلستان پارسی می درخشند که شاید سزاور بود با آنها شروع می کردم و به آنها می پرداختم. اما غزلی که سال 85 در روز میلاد کریم آل ابا امام حسن مجتبی (علیه السلام) در جمع شعرا در حضور رهبر انقلاب از سوی جوانی 22 ساله خوانش شد و جمع را به شوق و چشمها را لبالب از می ناب کرد و رهبر را به تحسین وا داشت و شیرینی این غزل که در کامم مانا کرد، باعث شد با علیرضای بدیع همسایه ی عطار و خیام آغاز کنم این سری از معرفی ها را.
کتاب از پنجره های بی پرنده متولد شده در انتشارات "فصل پنجم" شامل چهل و شش غزل است و انصافا کارهای قوی ای در این کتاب وجود دارد.
اگر مطالب حقیر را خوانده باشید می بینید که هرگز قصد نقد وجود ندارد و عمدتا حس خود را از خوانش کتابی بیان کرده ام و یا نکته مهم و قابل استفاده کتاب را یاد آور شده ام برای همین به هیچ وجه سراغ بررسی قوت و ضعف اثر نرفته ام!؟ که شاید سزاوار این کار هم نباشم. از این رو سه سبو از این خُم مِی را ساقی وار تقدیم می کنم تا عطش خرید این خم را در شما بیدار کرده باشم.
بخریم و بنوشیم و مست باشیم.
کفتری در سینه ام گم کرده راه خویش را
عفو فرمودی غلام رو سیاه خویش را
گرچه خود هرگز نمی بخشد گناه خویش را
سایه ات را از مدار رو سیاهان بر مدار
ماه از شب برنمی گیرد نگاه خویش را
چشم بر گلدسته ها می دوزم و حس می کنم
کفتری در سینه ام گم کرده راه خویش را
ابر ها در سینه ام تا سر به هم می آورند
می کشم تا توس بغض گاه گاه خویش را
در گذار از گنبدت تنها نه ما، خورشید نیز
برکشد از کاکل زرین کلاه خویش را
تا حدیث نور گفتی، شاعران لب دوختند
آهوان سرمه سا، چشم سیاه خویش را
جز تو شاهی نیست در عالم که گاه بارِ عام
پر کند از خیل خاصان بارگاه خویش را
در خراسان یافتم _ای آن که می گفتی مرا
بر زمین پیدا نخواهی کرد ماه خویش را_
هر که روشن دل تر این جا مستجاب الدعوه تر!
همدم آیینه هایش ساز آه خویش را
با دوست پریشانم وبی دوست پریشان
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم وبی دوست پریشان
ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان
مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد
آن کس که وجودم همه از اوست پریشان
دست و دل من بر سر این سلسله لرزید
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان
آرامش دریای مرا ریخته بر هم
این زن که پری خوست... پری روست... پری شان ...
با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم ؟
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان ...
من ناگزیر سوختنم ...
آورده است چشم سیاهت یقین به من
هم آفرین به چشم تو ، هم آفرین به من
من ناگزیر سوختنم ، چون که زل زده ست
خورشید تیز چشم تو با ذره بین به من
برسینه ات گذار سرت را! که حس کنم
نازل شده است سوره ای از کفر و دین به من
یاران راستین مرا می دهد نشان
این مارهای سرزده از آستین به من
تا دست من به حلقه زلفت مزین است ،
انگار داده است سلیمان نگین به من
محدوده ی قلمرو من چین زلف توست
از عرش تا به فرش رسیده ست این به من
جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگتر شود این سرزمین من ...
و به قول حضرت رهبر فقیدمان:
طاعت نتوان کرد بیا گناهی بکنیم از مدرسه رو به خانقاهی بکنیم
ذکر ان الحق ره منصور بود یارب مددی که فکر راهی بکنیم
این کتاب را از کجا خریدن توان کرد: اهواز، خیابان خونساری، بین نادری و کافی، روبه روی پاساژ نظامی، رسانه بیداری، آقای رستمی فر، تلفن 09387610872
بعد از نشر: عرض شود شعری که ایشان در محضر رهبر خواندند "با دوست پریشانم وبی دوست پریشان" بود. با تشکر از تذکر نسرین خانم عزیز
یا حق
شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۸
- ۹۲/۰۳/۱۱
سلام و خسته نباشید، اشعار زیبایی نوشته بودین واقعا لذت بردم!
با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم ؟
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان ...