دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

سلام

احتمالا خانمی است که با عنوان مرجان برای حقیر پیام خصوصی می فرستد و اغلاط املایی بنده را گوش زد می کند

از خواهر گل و آیینه وارم تشکر میکنم و خواهش که:

اول: این بزرگواری رو ادامه بدید

دوم: پیام رو عمومی منتشر کنید تا تشکر کنم از بزرگواریتون

سوم: تشکر بابت این دو مورد عیب پوشی و تذکر

ممنون


  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

سفرنامه ها مثل کتب تاریخی مایه عبرتند و تجربه و آدم را بدون اینکه سفری کرده باشد در شیرینی ها و تلخی های مقصد و راه شریک و تجربه کم نظیر دیدار از دور دستها را در اختیار خواننده قرار می دهد.

در باره حج نامه  ها که در ادبیات ایران زمین از جایگاه ویژه ای نیز برخوردارند، سخن بسیار است اما این نوع خاص از سفرنامه بیشتر به شرح حالات معنوی و سیر و سلوک حاجی می پردازد تا به راه و بازار و فرهنگ. اما نا گزیر و با توجه به سبقه فرهنگی و یا تجاری نویسندگانشان به نقل و نقد و بررسی اوضاع و احوال همسفران و مجاورین حرمین و بازار و مکتب و مدرسه و معماری و حمل و نقل و خوراک و پوشاک مجاورین نیز می پردازند.


اعترافات شهر خدا


کسانی که هاروارد مکدونالد را خوانده اند با آگاه شدن از این که سید مجید حسینی سفرنامه جدید منتشر کرده به سرعت خود را به یکی از فروشگاههایی که من معرفی کردم رساندند تا این کتاب 215 صفحه ای را که توسط سوره مهر و برای اولین بار در نمایشگاه کتاب تهران منتشر شده بود را خریدند. اینهم از مزایای وبلاگ من. تحولی شده در فروش کتاب !!!!!

اما خود کتاب:

به قول سید مجید کتاب را سه تن روایت کرده اند متنِ سید مجید، حاشیه ی سید مجید و راوی کوچک و بخشی از وجود سید مجید، سید امیر حسینی کودک 19 ماهه سید مجید!


روایت متن: روایت غالب، وجود مومن و عابد سید مجید است.

روایت حاشیه: روایت شیطنتها و گریزهای سید مجید از عبادات است. بازار و خوراک و پاسبانها و شرطه ها و ...

روایت امیر: روایتی نیمه عرفانی از برخورد کوکی (خود عریان و بی پیرایه انسان) با دیگر آحاد امت اسلامی،با خدای امت اسلامی، پاکی و سادگیهای این دین و  ملاقات با پیامبر خاتم (صل الله و علیه و آله و سلم) است.

کتاب در دو بخش سفر به عمره مفرده در فروردین 92 (داغِ داغ) و سفری جدا گانه و در زمانی نسبتا دور در زمان دانشجویی و از طرف سازمان ملی جوانان به ریاض است.

نا گفته پیداست که سفرنامه مختصرش به ریاض کاملا برای مایی که هیچ اطلاعی و هیچ تصویری از این شهر نداریم بسیار مغتنم و با ارزس است و همین بخش کتاب، ارزش خرید و خوانش آن را تضمین می کند.

در این بخش (سفرنامه ریاض) ما به دیدن کاخ سلطنت، بلند ترین برج عربستان، دانشگاه ریاض میرویم و با بازارها و روش خرید  مردم، پوشش و حجاب، سیاست و سبک اداره عربستان و نسب این کشور با غرب و به ویژه آمریکا آشنا می شویم.

درباره روایت عمره مفرده سید مجید حسینی هم، همین را بگویم که 5 بار گریه مرا درآورد و قلبم را به حَجر رساند و به بقیع به خانه نبی و علی و به میان مسجد شیعیان مدینه برد.

سفرنامه باارزشی بود و هست و از خوانش و معرفی آن به خودی و اغیار غافل نشویم.


این کتاب را از اینجا خرید کنید: http://bookroom.ir/



  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

جمعه صبح بیدار شدم! باید زن و خانه آرام را رها می کردم و برای کاری که به من محول شده بود به جهنم دوست داشتنی کتاب یا همان نمایشگاه بیست و ششم می رفتم. جمعه بود و انتظار شلوغی شدید نمایشگاه را داشتم! و روز قبل را که شلوغ بود، کتاب زیارت کرده بودم و به تن مردمان دیارم مزین شده بودم و با خود می پنداشتم که امروز شلوغ تر از دیروز است، ولی در نظرم اینطور نبود و جمعه از روز قبل خلوت تر می نمود.

گفتم در این پست در مورد شلوغی نمایشگاه با شما خواهم گفت.

آمارها که بر اساس قاعده "رمان 1984" همیشه مثبت و مثبت تر از سال قبل است!؟ اما آنچه به چشم می آمد شلوغی کمتر نمایشگاه بود. باید انصاف هم داشت! نمایشگاه امسال یک تفاوت اساسی با نمایشگاههای قبل داشت و آنهم پهان پیکر شدنش بود. در پستهای قبل اشاره کردم که بخش دانشگاهی به کجا و البته بخش بین الملل که کلا به بیرون از مصلی انتقال یافته بود!



شلوغ یا خلوت مسئله به هر حال این نیست


از حق نباید گذشت که این دو جابجایی جمعیت متراکم سالهای گذشته را پراکنده کرده بود و ازدحام و گیر کردن جمعیت کمتر به چشم میخورد. به هر حال برخی از ناشران و بازدیدکنندگان راضی تر بودند و برخی می گفتند که دیگر کسی برای خرید به نمایشگاه نمی آید! یعنی جمعیت کتاب دوست حذف و تفرج کنندگان در این فضای شلوغ باقی مانده بودند! که اگر راستش را بخواهید به نظرم اینطور نبود. و فروش در انتشاراتهایی که واقعا فعالیت اقتصادی خوب و قوی انجام می دهند با قوت و قدرت جریان داشت و طبیعتا نشرهای ضعیف با کتیب تکراری و بازاری در حاشیه که بودند تر ترشدند که از آرزوهای من بوده و هست و این خود مزیت است نه مشکل.

ولی امید وارم که اوضاع اقتصادی عموم جامعه ارتقا یابد تا کتاب نیز در سبد خریدشان جای محکم خود را پیداتر کند. و در کل جزو معتقدین به ارزان بودن کتاب نیستم.

به هر حال نمایشگاه بیست و ششم نیز با ضعفها و قوتها و چه شلوغتر از گذشته  و چه خلوتتر به کار خود پایان داد و این آخرین نمایشگاه این دو دولت بود. امید که وزیر بعدی طرحی نو در اندازد و نمایشگاه را نمایشگاه کند.


  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

در این روز به اقتضای شغل برای سرکشی به سالنهای کتاب کودک عازم آن گوشه نمایشگاه شدم. جایی پر از کودکانی است که همراه مادران - اغلب - و بعضا همراه پدرانشان، فضای شیرینی را به وجود آورده بودند. اما متاسفانه هوای شدیدا گرم و بعضا دم دار چادرهای بخش کودک نمایشگاه، طاقت کم کودکان را طاق می کرد و غالبا شما کودکانی را می دیدید که علارقم زیبایی های موجود و جمعیت جذاب، اما بی قرار بودند و گریان و در برخی موارد فریاد کشان شیرینی و تلخی را در فضا می پراکندند. از شکل و هوای سالنها که بگذریم، شکل و حالت غرفه ها که برای بزرگسالان طراحی شده و جو غیر دوستانه ای رابرای کودکان به وجود آورده بود و البته فضای محدود برای این تعداد ناشر کودک، کار را برای غرفه داران و نیز مخاطب اصلی کتاب یعنی کودکان سخت و طاقت فرساتر می نمود. این نیز جزو ایرادات شکلی نمایشگاه هر سال کتاب تهران است، که با توحه به فروش محور بودن فعالیت نمایشگاه، توجه به این مسئله و لزوم رعایت ایرگونومی کودکانه را بیشتر نمایان می کند. از دیگر سو عدم دسترسی به اطلاعات در مکانهای مناسب با توجه به غیر حرفه ای بودن مخاطب ای ن حوزه (زنان خانه دار، کودکان و نوجوانان) که طبیعتا اطلاعات را باید پیش شان برد تا آنها را نزد اطلاعات! این مسئله نیز در این سالنها جای خالی خود را به رخ می کشید. مطلب بعد ضعف شدید اطلاعات است. یعنی برای پدر و مادری که موضوعی دنبال کتاب خوب هستند نه عنوانی، این سیستم اطلاعات اصلا عقیم است و توان پاسخ گویی ندارد. در گاهی موارد که این مشکل به خود ناشران نیز سرایت می کند و انسان در غرفه ها به وضوح با غرفه دارانی مواجه می شود که اصلا به محیط و حال و هوای انتشارات مشغول در آن (به دلیل درگیری موقت در زمان نمایشگاه با کتاب و ناشر) آشنا نیستند و تنها نقش صندوق داران مهربان و زیبا و بعضا فاقد این دو فاکتور را بازی می کنند که این نیز خود از معضلات بخش کودک نمایشگاه کتاب است.


 

خداییش این حد اقل فضای مناسب برای کودک و نوجوان است با میزهای کوتاه و اندازه آنها

شهر کتاب مرکزی خیابان شریعتی بالا تر از خیابان مطهری

باورتون میشه از غرفه کتاب کودک نمایشگاه عکس پیدا نکردم بعد از 30 دقیقه سرچ؟؟؟؟


یک ایراد اساسی دیگر اختلاط ملال آور بخش کودک و نوجوان است! با توحه به حضور نوجوانان در نمایشگاه به ویژه همراه با مدارس به نظر می رسد، نیاز است بخش نوجوان را با ایرگونومی خاص برای آنها و غرفه داران حرفه ای، برای این بخش اصلاح کرد! این کار شاید یکی از موثر ترین شیوه های جذب نوجوانان به کتاب و کتاب خوانی باشد در جامعه ای که کودکان و نوجوانان هیچ راه مخاطِبه ای با محیطهای کتابی مثل کتاب فروشی ها و البته کتبخانه ها ندارند.

به هر صورت این وضع اداره شدن نمایشگاه که نه کار نمایش را انجام میدهد و نه فروش درست به جامعه هدف را در دستور کار دارد، آسیبی جدی برای مخاطبان کودک و نوجوان محسوب می شود!؟ چرا که در حضورشان در نمایشگاه جز خستگی و کلافه گی و عدم مخاطب بودن، با موضوع قابل توجه دیگری مواجه نشده اند!! و این خود یک ضد فرهنگ در ترویج کتاب و کتاب خوانی خواهد بود.


فردا جمعه پایانی نمایشگاه را بررسی می کنیم و شلوغی امروز و فردا را.

شرمنده و شدیدا شرمنده از عدم حضور در موقع لازم در این مکان ارتباطی.

بزرگوارید و دعاگو باشید حقیر را در این ماه شریف و عزیز.


یا علی

سه شنبه, ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲، 00:۱۹

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

باورتون می شه رفتم 150 هزار تومان خرید کتاب کردم اوردم خونه و دیدم نصفش رو داشتم و دست از پا درازتر برگشتم تا اون کتابها رو با یه سری کتاب دیگه عوض کنم!

ولی این برام جذاب بود که میل و سلیقم تغییر نکرده بود و هنوز اونهایی رو که بهشون علاقه داشتم رو هنوزم بهشون علاقه دارم ولی از این هم ناراحت شدم که کارهای جدید از این عزیزانم در دست رس نبود.

یه کتاب خریدم به اسم روز سوم از انتشارات فاتحان که خداییش هر سال تو نمایشگاه با یه کار باشکوه دل آدم رو تو دستشون نگه می دارن. تازه نویسنده کتاب آقای مصطفی محمدی هم بود و کتاب رو برام امضا کرد و بعد هم برام آرزو کرد که همیشه عاشق باشم! کتاب حول شخصیت بزرگی از بچه های تیپ امام علی علیه السلام دور می زنه به نام حاج عبدا... نوریان که مزار مطهرش تو امام زاده علی اکبر چیزر خود نمایی می کنه و فروغ خاصی داره. آدم، آدم جالب و خوندنی و عمل کردنی ایست و این کتاب رو توصیه می کنم (با اینکه هنوز نخوندمش)


دم انتشارات ... که ناشر کتب عامه پسندِ کلی دختر و پسرِ زیبا و دلچسب حاضر بودند و چه ..... بود. نمی دونم تا حالا عامه پسند خوندید یا نه!؟ اما خداییش داستانهای تکراری و خیلی چرکی دارن ولی به دلیل نوع محاوره و روابط هیجان انگیز و خلاف دین و عرف جنسی که در این داستانها هست جذابیت زیادی هم ایجاد میکنه. اما بالاخره آدم باید یه خورده پک و پوزش رو جمع کنه و یه خورده از درگیر بودن در این مناسبات پست خودش رو رها کنه و به مطالب عمیق تر رو بیاره.


بازم حرف دارم  ولی شرمنده که نرسیدم زودتر بیام 


سه شنبه, ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۲، ۲۰:۴۶


  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمان الرحیم

سلام

دیروز پنجشنبه برای اولین بار رفتم نمایشگاه کتاب امسال! فرقش با پارسال تو جابجایی غرفه ها بود. دانشگاهی رفته پایین بخش اصلی و پر سود نمایشگاه در ضلع شرقی یعنی بخش فروش غذا با بوی برگر زغالی و کباب ترکی و حضور برندهای معتبر فست و اِسلو فود! بخش کودک رفته جای پارسال ناشرین دانشگاهی و سازمانها و نهادها هم رفتن چسبیدن به بخش کودک البته با این بی سلیقگی که دورتر از شبستان قرار داره و اول غرفه های سازمانها و نهادهاست!؟ بخش بین الملل هم که اصلا رفته اون طرف خیابان شهید بهشتی!!!!!!!!! و طبقه بالا هم رسیده به سالن یاس و بخش جنبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یعنی فکرش رو بکن پدر یه دانشجوی درس خون و اهل مطالعه غیر درسی در میاد و اگر به بخش کودک هم علاقه داشته باشه یا اصلا رشته اش مثلا روان شناسی کودک باشه که دیگه با سازمان بهشت زهرا برای خروجش باید هماهنگی کنن :( 

تصور کن یه دانشجوی دختر "روانشناسی کودک" که به اسلام و حجاب چادر علاقه داره، صبح از پله های ایستگاه مترو شهید بهشتی میاد بالا و میره تو نمایشگاه تازه وقتی پدرش دراومد و رسید به شبستان تازه کابوس شروع میشه!؟ چون میفهمه برای کتابهای دانشگاهی باید نصف راه رو برگرده پایین :-/ بعد از اینکه برگشت و رفت و گشت و کتابهای درسی و تخصصیش رو گیر اورد برمیگرده تا بره طبقه بالا تا رفرنسهای سال 2013 رو ببینه که میفهمه این سالن رفته بیرون از نمایشگاه و کجا دم ایستگاه بهشتی!!!!! (شکلک خشمگین) بعد از اینکه کلی هِن زد و خودش رو به اون طرف خیابان رسوند و گشتش رو زد، برای خوندن نماز و خوردن نهار باید برگرد شبستان این یعنی چهار بار این شاید یک کیلومتر راه رو با بار کتاب رفته و برگشته :-ا .

  

بعد از یه استراحت مختصر خب راه می افته سمت سالن کتاب کودک و تازه کوه نوردی با بار شروع میشه اونم تو چند تا چادر که مثل کوره های آجر پزی گرمه ولی با رنگهای زیبا و یه عالمه بچه توپل مپل و یه عالمه مادر قشنگ و پدر توپ و یه خورده کتاب و اسباب بازی و خرید و اضافه شدن به بار و خستگی مضاعف تزیین شده! چیه چرا این جوری نگاه می کنی خب الان برگشته بیرون و باید خودش و مصونیتش و کتاباش رو ور داره و از دامنه تپه های عباس آباد به سمت شبستان سرازیر شه تا برسه به شبستان (شکلک کوفته و عصبانی) در شبستان هم که مثل قابلامه ماکارانی و یه کرم توش که می گه آخجون ....بوق.... میمونه و کلی دمای هوا بالاست و اکسیژن که اصلا حرفش رو نزن!؟ می گرده و نویسنده های مورد علاقش که معلوم نیست کجا آثار جدید دارن رو پیدا نمی کنه با خرید مختصر دیگه ای، از این قول آخر و خان هفتم هم خارج می شه و حالا دیگه باید برای حمل این الهه ادب و دانش و تقوی و صبر و متانت یه آمبولانس از بهشت زهرا خبر کنن تا به سلامت به منزل آخرت حمل بشن.

من که تا حالا دو روز رفتم نمایشگاه و هر دفعه بیش از 10 تا راه رو از شبستان رو بیشتر نرسیدم برم (جسد شدم بابا)

کاش نمایشگاه کتاب، نمایشگاه بود و نه فروشگاه! و تخصصی بود و نه همه دور هم. پدرمون در اومد تو این جهنم دوست داشتنی!

تا بعد، امروز رو براتون بگم که بیا و ببین

:)


معه, ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ۲۰:۱۱


  • مجید شفیعی

پدر به سمت اتاق خواب راه افتاد که ناگهان صدای قِل خوردنِ رعب انگیز یک لیوان در کف سرامیکی خانه پیچید! ما که مشغول دیدن کارتون بودیم از جا پریدیم. صدای قلب خواهرم را که از ترس به تپش افتاده بود می شنیدم! پدر با خشم فریاد زد: "کدوم پدر سگی لیوان رو ول کرده رو زمین؟ مگه جای لیوان رو زمینه؟" ترس ما بیشتر شد و بوی تنفر به خود گرفت!؟ ولی هیچ کدام مان جرئت نکرد بگوید: پدر! لیوان را خودت روی زمین گذاشتی...

و یا لیتنا کنا مع اصحاب الکهف و الرقیم


  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمان الرحیم

سلام

امروز در طی انجام کارهای روزانه ام به یکی از محبوب ترین کتابهایم برخوردم. کتابی از جنس طوفان و گردباد، از جنس نقد و حماسه، از جنس شعر سید حسن حسینی

.

بیوگرافی سید عزیز از قول وکی پدیا:

سید حسن حسینی در سال ۱۳۳۵ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. وی بعد از دریافت دیپلم طبیعی، لیسانس رشته تغذیه را از دانشگاه مشهد دریافت کرد. فوق‌لیسانس و دکترای را، در رشته ادبیات فارسی گزراند. وی مسلط به زبان عربی و با زبان‌های ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن آشنا بود.

ایشان از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علی الخصوص مجلهٔ فردوسی آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی را که به همراه استادمحمد رضا حکیمی و آقایان رخ صفت، تهرانی و آیت ا... امامی کاشانی، راه‌اندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت.

در دورهٔ آموزشی سربازی بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دوره‌ی‌آموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند اما به دلیل طولانی شدن جنگ به حوزه‌هنری باز گشت. وی در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزه‌هنری داشت، به همراه جمعی از دوستان از جمله قیصر امین پور استعفا کرده و به تدریس در دانشگاه الزهرا(س) و دانشگاه آزاداسلامی مشغول گردید. دکتر سید حسن حسینی از سال ۱۳۷۸ در واحد ویرایش رادیو تا پایان عمر حضور داشت. وی در سال ۱۳۷۹ مجموعهٔ کامل غزلیات بیدل دهلوی را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر می‌گیرد بصورت ضبط شده خواند. حوزه فعالیتهای ایشان شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف می‌باشد. او سالهای آخر عمرش را به سبک‌شناسی قرآن و زبان‌شناسی حافظ مشغول بود و در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت.

 اما امروز مهمان کتابی از سید هستیم که یارش و یادگارش قیصر مرحوم و عزیز گرد آورده و مختصر "پیش درآمد"ی درباره کتاب نگاشته است که بخشی از آن واقعا شیرین است و آوردنی... بنوشیدش تا نام کتاب.

"همگان شنیده اند و میدانند که"لیس الخبر کالمعاینه"و شنیدن کی بود مانند دیدن! البته در مورد همگان چنین است،اما انگار درباره بعضی کسان چنین تر! و "سید" در جای خود یکی از آن کسان بود. آن مایه فراست و ذکاوت،نکته دانی و نکته پرانی، حاضر جوابی و نکته یابی، سخن گفتن مناسب با مقام و حال، سرعت انتقال و ذوق و شوق درک و دریافت همه و همه چیزهایی نیست که بتوان در آینه چند کاغذ پاره دید. اما چه چاره؟"

 

سفرنامه گردباد

 

 این کتاب مجموعه ای کوچکی از غزلها، چارپاره ها، دوبیتی ها و رباعیهای سید حسن است که سه نمونه از آن را برای تازگی روح تقدیم می نمایم

باشد تا کامل آن را که از انتشارات "انجمن شاعران ایران" است تهیه و مطالعه نماییم.

 

بسم الله

 

قرن دو هزار بعلاوه یک

پشت سر قرنی که طی شد
پیش رو صد برگ تازه
انتخاب آدمی چیست ؟
زندگی یا مرگ تازه ؟

 

قرن طوفان تباهی
قرن باران سیاهی
گریه های از ته دل
خنده های اشتباهی

 

قرن غم های حقیقی
دلخوشی های مجازی
لحظه لحظه در ترقی
صنعت تابوت سازی

 

قرن تخریب تفاهم
انفجار آشنایی
قرن مریم های موجی
لاله های شیمیایی

 

قرن تبعید محبت
موسم پژمردن دل
قرن تکثیر تقلب
قرن خنجر خوردن دل

 

پاک بازی رو به کاهش 
نانجیبی در فزونی
سینه سینه در سرایت
دشمنی های عفونی

 

قحطی سبزینه و گل
قتل عام رود و جنگل
گفتمان حلق قمری
با گلوگاه مسلسل

 

اتفاق خنده بر لب
غربت گل در صحاری
پیش کش ها : مرگ مرهم
ارمغان ها : زخم کاری

 

قرن تنهایی و تلخی
فصل فقر و نامرادی
گورهای دسته جمعی
خانه های انفرادی

 

روزگار سست عهدی
قرن سخت افزار و سیدی
زایش ویروس وحشت
انتشار ناامیدی

 

قرن غرب و حرب و آتش
فصل طاعون های شرقی
استخوان های شکسته
نردبان های ترقی

 

روی لب های مدارا
نقش لبخندی معطل
مهربانی ها خلاصه
کینه ورزی ها مفصل

 

عرصه ی دل های خالی
دست های ظاهراً پر
بی توقف در تکاپو
خط تولید تنفر

 

قرن فرصت های فاسد
لحظه های نامناسب
قرن استعفای عاشق
قرن استیلای کاسب

 

رفته تا اوج ثریا
شاخص سردرگمی ها
در نخاع مهربانی
ترکش نامردمی ها

 

قرن ترویج حرامی
عرصه ی ایمان انبوه
بی وفایی های واجب
مهربانی های مکروه

 

رشد روزافزون خنجر
کاهش میزان مردی
نسل مجنونان عاشق
خسته از لیلا نوردی

 

قرن زردی ، قرن حذف ِ
ارغوانی ها ، گلی ها
قرن شلیک کلاغان
در گلوی کاکلی ها

 

موسم نوآوریها
برگ ریزان بهاری
زندگی های مکرر
مرگ های ابتکاری

 

قرن از اصلی رمیدن
قرن غلتیدن به فرعی
قرن دین را سر بریدن
با اصول ذبح شرعی

 

عشق در خط مقدم
پاتک بی وقفه ی نان
وای بر رزم آور دل
بشکند گر خط ایمان

***

عالم زرد

با داغ تو تخت و تاج دارد دل ما

در خطبه خون رواج دارد دل ما

عالم همه از زردی پاییزر پر است

ای گل به تو احتیاج دارد دل ما

***

خسته ام دوستان

به نام ِ خدا , خسته ام دوستان

به جان ِ شما خسته ام دوستان

 

زپا تا به سر یا به شکل ِ دگر

به دیگر بیان خسته ام دوستان

 

هیاهو هیاهو هیاهو , سکوت

صدا بی صدا , خسته ام دوستان

 

زیادی زمین خورده و خاکی ام

کمی بی هوا , خسته ام دوستان

 

ببخشید معذورم از شرح و بسط

که اصلا چرا خسته ام دوستان

 

مپرسید از ماجراهای من

من از ماجرا خسته ام دوستان

 

هم از جانورهای آدم بزرگ

هم از بچه ها , خسته ام دوستان

 

از این خورده لبخند های مسی

و بعضا طلا , خسته ام دوستان

 

ز کوچکترین صیغه ء فعلِ امر

برو یا بیا , خسته ام دوستان

 

جدا از خدا شاکی ام از همه

که از ما سوی , خسته ام دوستان

 

من از نام ِ تاریخی آزمون

چه بود ؟ ابتلا , خسته ام دوستان

 

ز دنیای خالی ز شادی و شور

ز ماتم سرا , خسته ام دوستان

 

از اکسیر و از توبه و زر شدن

و از کیمیا , خسته ام دوستان

 

در آخر پیامی که لو رفته است

من از ابتدا ,خسته ام دوستان

 

از اکسیر و از بوته زر شدن

و از کیمیا خسته ام دوستان

 

ز اصوات تخدیر عهد عتیق

زهبن! و هلا! خسته ام دوستان

 

ز فاضل نمایی به سبک جدید

لذا...هکذا...خسته ام دوستان


یا علی

کتاب کم یابی است خدا کمکتون کنه تو یافتنش



 

  • مجید شفیعی

سلام

با توجه به درگیر شدن به نمایشگاه کتاب 2 هفته ای نیستم

شرمنده و ان شا الله بعد از نمایشگاه دوباره مزاحم خواهم بود



دعام کنید

خدا نگهدار


سه شنبه, ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ۰۴:۴۷

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

بی تردید یکی از موثر ترین راه های شناخت، مقایسه است. پس یکی از بهترین راههای شناخت موضوعات اجتماعی و سیاسی می تواند مطالعه مقایسه ای آن موضوعات در یک جامعه یا مقایسه آن موضوع در چند جامعه باشد.
یکی از مهمترین رویدادهای اجتماعی، انقلابها هستند که در تمام زمانها و در هر مکانی روی داده اند. اما برخی از انقلابها منشا تغییرات شگرف در حوزه های تمدنی خاص شده اند و بعضی دیگر تاثیرات بین المللی در بر داشته اند.
مقام معظم رهبری در خصوص دقت در انقلابها و مطالعه دقیق آنها می فرمایند:

§          در انقلاب کبیر فرانسه عامل مخربى وجود داشته که ما جلوِ این عامل مخرّب را در این‌جا گرفتیم و نگذاشتیم، مى‌بینیم آن نتایج مترتّب نشد، یا عاملى وجود داشته که آن‌جا تخریب ایجاد کرده، ما این‌جا جلوِ آن را نگرفتیم، مى‌بینیم عیناً همان تأثیر و همان زیان را در این‌جا هم به‌طور مشابه داشته است. بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما  ۱۳۸۱/۱۱/۱۵

این سخن از آنجا که از سوی کسی ایراد شده است که سالها در کسوت مبارز و سالیانی دراز را در لباس ریاست جمهور و بعدتر در ردای رهبری ایران اسلامی گذران عمر کرده، بسیار قابل توجه می دانم. ایشان با توجه به مطالعات گسترده ای که در جوانی پیرامون تاریخ انقلاب ها داشته اند این سخنان را از سر فهم دقیق معنا بیان کرده اند و پر واضح است که تجربه ایشان و مطالعاتشان نشان دهنده شباهتهای انکار ناشدنی در انقلابها است.


انقلاب اسلامی ایران در مقایسه با انقلابهای فرانسی و روسیه



کتاب حاضر با توجه به ویژگیهای مقایسه ای خوبی که بین سه انقلابِ بزرگِ فرانسه، روسیه و ایران داشته است، منبع درسی برخی از کلاسهای درس عمومی "انقلاب اسلامی" نیز قرار گرفته است.
این کتاب از نشر معارف در دسترس مخاطبان قرار دارد و با توجه به ویژگی - منبع درسی- ذکر شده در بیشتر مناطق کشور قابل تهیه می باشد.

 
اما نگاهی گذرا به فهرست کتاب، ما را از محتوای کتاب آگاه می سازد که به آن اشاره مختصری می نماییم:
کتاب از یک مقدمه و سه فصل اصلی با عناوین 1. حوزه و قلمرو مطالعه 2. اوضاع سیاسی - اجتماعی قبل از انقلاب 3. دوران بعد از پیروزی انقلاب و در نهایت با یک بخش جمع بندی و نتیجه گیری و ذکر منابع با 380 صفحه و در قطع وزیری به پایان می رسد. کتاب در فصل دوم در دو گفتارِ جداگانه به بررسی قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی قبل از پیروزی انقلاب در سه کشور پرداخته و در فصل سوم نیز با دو گفتارِ حاکمیت میانه رو ها و رادیکالیسم، مقایسه بین این سه کشور در شرایط بعد از پیروزی انقلاب بررسی شده است. و در بخش پایانی یا نتیجه گیری به مباحثی چون: رفرم، شورش، کودتا و انقلاب، خورده شدن فرزندان انقلاب توسط انقلاب و بررسی امکان بروز دیکتاتوری در انقلاب ایران و بحث مذهب و انقلاب پرداخته است. این کتاب در سال 1365 و پس از تحقیق میدانی و کتابخانه ای نگارنده در کتابخانه های کشورهای مختلف اروپایی نگاشته شده و تا کنون 6 چاپ از آن منتشر شده است.


این کتاب را از کجا خریداری کنیم: تهران، خیابان انقلاب اسلامی، چهار راه کالج (تقاطع خیابانهای انقلاب و حافظ)، ظلع شمال شرق چهار راه، پاتوق کتاب، با مدیریت آقای ثروتی و تلفن 88911212


شنبه, ۷ اردیبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۵۳ 

  • مجید شفیعی