دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است


خادم آب آورد.


آقا دوباره گریه کردند.


خادم گفت: آقا سالها از آن واقعه می گذر و شما هنوز با دیدن آب گریه میکنید!!!!؟


آقا با گریه پاسخ دادند: یعقوب یک یوسف از دست داد و میدانست که زنده است با این وجود آنقدر گریه کرد که چشمانش سفید شد.



چه ملامت می کنی منی را که در یک روز 13 یوسف از دست دادم با آن وضع فجیع.



به فدای دل پر خونت یا علی ای که زینت بندگان خدا بودی.


************************************************


در این سال ممکن است که اتفاقات ناگواری برای ما افتاده باشد....


به یاد غربت و هجوم مصائب بر فرزند رسول خدا دل آرام کنیم و صبر را زینت بندگی مان.


من امسال خیلی دل شکستم

ای سنگها مرا به رسمیت بشناسید



دلمون رو بتکونیم

اگه دلمون شیکسته یا لب پر شده

یه سوهان برداریم بریم تو آفتاب بشینیم و گوشه های تیزش رو صاف کنیم



و یادمون باشه که خدا تو دلای شیکسته س


قدر این حالمونم بدونیم که خوش حالیه برای خودش


  • مجید شفیعی


بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


اعتراف میکنم که


خیلی دوس دارم شبها برم به دیدن یه عالمه از دوستام ولی خواب میبرتم. و این رو دوس دارم چون دم صبح ها رو بیدارم


ولی سعید قول میدم بالاخره بیام پیشت @}--- ،)



  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


به همین مناسبت با مرضیه خانم یه هتل مجازی ساختیم به اسم هتل ام اُ ام از این به بعد اونجا میبینمتون و اونجا مطلب میذارم

:)

مثل همیشه خوش اومدید

@}---


برای رفتن به هتل ام اُ ام اینجا کیلیک کنید :)



پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۴۱

  • مجید شفیعی

سلام دوست


فعلا تعطیله


@}----


ممنون از همراهیت


خدا نگه دار



:)


  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


دلم برای غزل و معرفی کتاب شعر لک زده بود، رفتم سراغ یکی که غم نامه بود با اینکه شعرهای قوی ای داشت!!!! معرفیش نکردم چون حالم رو گرفت ولی به زودی معرفیش میکنم

تا اینکه چشم لق من افتاد به شعری از قاسم صرافان که نمی تونم ذکرش نکنم خیلی قشنگ بود


قل اعوذ برب عاشق ها، ملک الناس اله عاشق ها

قل اعوذُ.... از اینکه دنیا را بزند آتش آهِ عاشق‌ها


                                 اشکشان دانه‌های انگور است، گریه نه، پرده‌هایی از شور است 
 حلقه‌ی کهکشانی از نور است، گوشه‌ی خانقاه عاشق‌ها

ماه من" در خسوف خود پیچید، از میان دریچه وقتی دید"
 آسمان آسمان تفاوت داشت "ماه گردون" و ماه عاشق‌ها

عین، شین، قاف ..." واژه‌هاشان را، این حروف سفید می‌سازند"
 حرف‌های سیاه پیدا نیست روی تخته سیاه عاشق‌ها

 لبِ ذهن مرا قلم می‌دوخت، واژه‌ بر روی کاغذم می‌سوخت
 آخِر اسم مقاله‌ام این بود: "عاشقی از نگاه عاشق‌ها"

 دل من باز هم صبوری کن، باز از چشم‌هاش دوری کن
 تو به من قول داده بودی که نکنی اشتباه عاشق‌ها

 ای خدایی که اهل اسراری، که به پروانه‌ها نظر داری
 که خودت عاشقی، خبر داری از دل بی‌پناه عاشق‌ها

 بعد از این روزهای در زنجیر، درد شلاق‌های بی‌تاثیر
 برسان مرد مهربانی که، بگذرد از گناه عاشق‌ها

 برسان مرد مهربانی که، با احادیث حضرت مجنون
 مو پریشان به تخت بنشیند، بشود پادشاه عاشق‌ها...


و دیروز دست دوستی کتابی از او دیدم با نام "ه دو چشم" و بی درنگ ازش خریدمش و گفتم گردنت شیکسته که رفیق من شدی برو یکی دیگه برای خودت بخر ،) P:


ه دو چشم

عاشقانه های قاسم صرافان


در این کتاب هم غزل هست، هم مثنوی، هم ترجیع بند

کتاب پر است از عاشقانه های گرم و آتشین و زیبا که آدم از غزل انتظار داره

خیلی کتاب خوبیه و از انتشارات "فصل پنجم" به دست طبع سپرده شده و در سال 91 برای اولین بار منتشر شده است، کتاب با طرح جلدی ساده اما زیبا و مقدمه ی آرش شفاهی با سی و یک قطعه شعر تنظیم شده



آقا قاسم صرافان شاعر آیینیه و از او دو کتاب دیگر با نامهای "از آهو تا کبوتر" و "مولای گندم گون"  از  انتشارات"آرام دل" به یادگار خواهد ماند

از دیشب تا حالا دوبار کتاب رو خوندم و سه تا از اشعار رو براتون انتخاب کردم که اینجا ذکرشون میکنم


***

فرشته ای با دامن آبی

نو عروسی را در این شب‌های مهتابی ندیدی؟
با تو اَم دریا! زنی با دامن آبی ندیدی؟

گفت می‌آید که تورش را بیندازد به دریا
دستِ ماهیگیر عاشق، تورِ بی‌تابی ندیدی؟

یک پریِ مو پریشان را که در توفان برقصد
مست با امواج، در آغوش گردابی ندیدی؟   

بین مرغان مهاجر، لای نی‌ها، روی برکه‌،
تازگی‌ قوی قشنگی، آی مرغابی! ندیدی؟

آه ای جالیز! بانویی که پنهانی بیاید
از زلال چشمه‌ها با کوزه‌ی آبی، ندیدی؟

تارها گفتند: روحش را گره می‌زد به قالی
آسمان! در بین گل‌ها نقش محرابی ندیدی؟

خواب‌هایت روشن است آیینه! اهل آسمانی
از عبور یک «فرشته»، تازگی خوابی ندیدی؟


***

تبانی

گوشه‌ی ابرو که با چشمت تبانی می‌کند
این دل خاموش را آتش فشانی می‌کند


عاشقت نصف جهان هستند، اما آخرش
لهجه‌ات آن نصفه را هم اصفهانی می‌کند


چای را بی پولکی خوردن صفا دارد، اگر
حبه قندی مثل تو شیرین زبانی می‌کند


گاه می‌خواهد قلم در شعر تصویرت کند
عفو کن او را اگر گاهی جوانی می‌کند


روی زردی دارم اما کس نمی‌داند درست
آنچه با من عطر شالی ارغوانی می‌کند


عاشق چشمت شدم، فرقی ندارد بعد از این
مهربانی می‌کند، نامهربانی می‌کند


ماه من! شعرم زمینی بود اما آخرش
عشق تو یک روز ما را آسمانی می‌کند


***

کار دستی

تیزی گوشه‌های ابرویت
پیچ و تاب قشنگ گیسویت
آن دوتا چشم ماجراجویت
این صدای خوش النگویت
                             آخرش کار می‌دهد دستم

ناز لبخندهای شیرینت
طرح آن دامن پر از چینت
«هـ» دو چشم پلاک ماشینت
شیطنت در تلفظ شینت
                              آخرش کار می‌دهد دستم

گیسوانت قشنگی شب توست
صبح در روشنای غبغب توست
ماه از پیروان مذهب توست
رنگ خالی که گوشه لب توست
                             آخرش کار می‌دهد دستم

شرم در لرزش صدای تو
برق انگشتر طلای تو
تقّ و تقِّ صدای پای تو
ناز و شیرینی ادای تو
                             آخرش کار می‌دهد دستم

حال پر رمز و مبهمی داری
اخم و لبخند درهمی داری
پشت آرامشت غمی داری
اینکه با شعر عالمی داری
                             آخرش کار می‌دهد دستم

کرده‌اند از اداره‌ام بیرون
به زمین و زمان شدم مدیون
کوچه گردم دوباره چون مجنون
دیدی آخر!... نگفتمت خاتون!
                             آخرش کار می‌دهی دستم



در ضمن وبلاگ ایشان با نام مسافر (در لیست پیوندها موجود است) پر است از آثار زیبای او

ولی بالاغیرتا از خرید کتاب هایش غافل نباشیم


در پایان: قاسم صرافان عزیز ممنون که عاشقانه هایت را با ما در میان گذاشتی @}---


  • مجید شفیعی
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام


بهار متولد شد
           
           تابستان به بار نشست

                             پاییز عاشق شد

                                           زمستان، زیر کرسی با معشوق 

به ریش سرمای محیط خندید

؛)




جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۰۶
  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن ارحیم


:)


گاهی سخت می شوی


                 اما هنوز هم شیرینْ


                                  باید مثل آبنباتْ


                                               آرام میکت زد         :-*

 


  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم


رفتیم سینما و کفشهامون را درآوردیم و مثل دو تا گل سنبل خوش بو نشستیم کف سینما D:

جاتون خالی

فقط یه عالمه زن و شوهر دیوونه میتونن این کار رو بکنن D: ،)


خب بالاخره بعد از سالهاااااااااااااااااااااااااااااا کسی پیدا شد با  بودجه ای به نظرم مناسب فیلمی در مورد شهید چمران ساخت!!!!



ابراهیم حاتمی کیا فیلم سازی که دقت های خوبی دارد و معمولا سر و صدا و جو مثبت در فرهنگ و سینما ایجاد میکند این بار سراغ پروژه ای آسان و دم دست (نه دم دستی) ولی با ارزشهای بالای محتوایی و اجتماعی و انسان ساز رفت و انصافا گند زد.


فیلم دو روز از زندگی این شهید بزرگوار را به تصویر کشیده است.



نمیدانم ولی شاید مشکل اصلی فیلمنامه نویسان ما این باشد که می خواهند تمام حرفهایشان را در یک فیلم بزنند!!


به جرات باید گفت که شهید چمران موضوع دوم این فیلم هم نبود و این فیلم بیشتر به این موضوع اجتماعی پرداخته بود که جنگ خیلی چیز بدی است و باعث میشود یک زن بین انتخاب برادر یا شوهرش گیر کند و نهایتا هر دو را از دست بدهد.


کنار این موضوع اصلی، بدیهای دیگر جنگ و مشکلات مرز نشینان کرد هم بررسی شد و نهایتا کسی به اسم چمران هم در فیلم بود که خدا وکیلی آرام و منطقی و عارف بود و مرد جنگ نه دیوانه ی جنگ



هلی شاتهای فیلم افتضاح بود و من نمیدانم چرا باید این تصاویر با ارزش بالا در یک فیلم جنگی اینقدر ضد حال باشد! با اینکه پاوه موجود، هلیکوپتر موجود و به راحتی میشد چند هلی شات طبیعی و ساده گرفت تا اینکه انیمیشن یه هلیکوپتر را روی عکس هوایی ناشیانه ی پاوه به بدترین شکل مونتاژ کنند!!!!! بابا ما فیلم اچ 3 را داریم، فیلم سیمرغ را داریم، فیلم کانیمانگا را داریم، فیلم افق را داریم، فیلم سجاده آتش و سریال در چشم باد و خیلی فیلمهای دیگر را داریم که در آنها تجربه ی شاتهای و سکانسهای هوانیروز یا نیروی هوایی به خوبی و با بهترین کیفیت در اختیار بیننده قرار گرفته است و من نمی دانم این ضعف شدید در اثر چی حاصل شده است!!!!



خلاصه خیلی ضد حال خوردم :(


یک "چ" دیگر هم در عالم وجود دارد! همان چگوارای خودمان، برای او هالیوود یک فیلم دو قسمتی ساخته و خدا وکیلی اگر حاتمی کیا که یه کپی ساز خوب و حرفه ای است و فیلم آژانس شیشه ای را به خوبی از روی بعد از ظهر سگی ساخته بود چرا این کار را از روی فیلم چگوارا کپی برداری نکرد!؟


دل آدم میگیرد و ناراحت میشود که چرا ما با اینهمه موضوعات عالی و قابل پرداخت که انسان ساز و جامعه ساز هم هستند باید کاری بکنیم که شخصیتها و موضوعات خوبمان را یا رها کنیم یا به بهترین وجه آن را بی اثر کنیم!؟


ای خداااااااااااااااااااااا


:(



کاش فیلم را به نام اصغر وصالی تمامش میکردند یا حتی تیسمار فلاحی...


در پایان باید یاد آور شوم که حاتمی کیا به هیچ وجه فیلم ساز جنگی و دفاع مقدس نیست. نمیگویم نبوده، هنوز هم که هنوز است فیلم دیده بان و مهاجر او چنان دلبری از من میکند که برای هر بار دیدنشان حاضرم زندگیم را تعطیل کنم و بارها و بارها با دیدن این دو فیلم آدم شوم یا حسرت آدم بودن را بخورم ولی امروزه با گذشت سالهای سال از دفاع مقدس و اینکه او یک فیلم ساز اجتماعی هست اصلا و بدبختانه ظهورش در دوران جنگ بوده و مهمترین موضوع اجتماعی آن روزها دفاع مقدس بود، خب کارهای اجتماعی خوبی در مورد حواشی اجتماعی دفاع مقدس از او به یادگار مانده بر بال فرشتگان، از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف، برج مینو، ربان قرمز، موج مورده، آژانس شیشه ای وووو باید انصاف داد که نباید از کسی انتظار داشته باشیم که به زور دفاع مقدس بسازد. ابراهیم حاتمی کیا اجتماعی ساز است و برای همین موضوعاتی را که گفتم - شاید غیر ارادی حتی - در فیلم "چ" به خوبی درآورده است.

به هر حال امیدوارم ابراهیم حاتمی کیا اینقدر مرد باشد که دیگر سراغ موضوعات صرفا دفاع مقدسی نرود و این عرصه را به دیگران بسپارد.


من همیشه منتظر کارهای عالی اجتماعی او هستم


منتظر دعوت، ارتفاع پست، به رنگ ارغوان و فیلم توقیف شده اش در باره ی ازدواج


او کارگردان قهاریست به شرطی که در جای خودش و آزادانه فیلم بسازد


حاتمی کیا خدا حافظ


حاتمی کیا سلام


  • مجید شفیعی