سفرنامه ای از خودم (قسمت پایانی)
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام
در راه همسرم تماس گرفت که کجایی و چه می کنی که به دروغ
گفتم نور هستم! و جایت خالی و شب را هم احتمالا میمانم و جایی برو تا تنها نباشی
ولی در فشم بودم و با سرعت به سمت خانه ی دوست حرکت می کردم. شیرینی صدای کسی که
انتظارش را نداری شاید از شیرین ترین شیرینیها باشد که خدا روزی مدام مان قرار
دهدش. خلاصه آمدم و به اتوبان بابایی رسیدم و بعد هم امام علی و بعد هم سبلان و
بعد هم دماوند و درب خانه و تغییر صدا و کمک خواستن از همسرم به عنوان فقیری در
راه مانده...
خیل حال داد چون تا سه بند از مکالمه
متوجه نشد! دلسوزی کرد و عذر خواهی ولی در بند چهارم که شک کرد و خنده اش از
آیفون به گوش رسید من هم بند آبدادم و خود را از راه آیفون به درون بغلش پرت کردم.
راستی چقدر خوب است که آیفون مان تصویری نیست.
سفر خوبی بود در کل
و در دنیا کلا این گونه است که تا چیزی را از دست ندهی
چیزی بدست نمی آوری.
راستی طول سفر از میدان ولیعصر تا خانه خودم 534 کیلومتر
شد و زمان سفر 28 ساعت. در این سفر برف سال قبل را لمس کردم که در شمشک هنوز مردانه نفس می کشید و
زنده بود. زیر آفتاب کنار دریا برنزه شدم و در مه بعد از تونل کندوان یخ زدم و کور
شدم و از جنگل زیبا و آبشارهای فراوان جاده سه هزار بهرمند شدم.
این ایران ماست از دمای 40 درجه کف خیابان های تهران تا دمای
3 الی 4 درجه سیاه بیشه و خنکای شمال همراه با اندکی شرج و یه عالمه آفتاب، از
صدای بوق و بوی گند دود گازوئیل تا صداب بلبل و جیغ عقاب و بوی خوش گلِ محمدیِ وحشیِ
کوهی.
ازش لذت ببریم و از مردمانمان
و خدا ازدواج در سرزمینمان را آسان گرداند که ....
و به امید دیدار سفر نامه های شما
زنده باشید
و السلام
92/3/22
چهارشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۴۳ ب.ظ
- ۹۲/۰۴/۰۵
وبلاگ زیبایی دارید
خوشحال می شوم از وبلاگ ما نیز دیدن فرمایید و ما را از نظرات زیبایتان خرسند کنید
متشکر