دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام


کمی پاییز میخواهم


و خشخش های برگانی

                          که زیر ِ پای ِ رفتنهایمان خردند

  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام


ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَ‌یْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾ بقره

ببینید چقدر جالبه


نکته رو حال کردید


هَـٰذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٨﴾ آل عمران


چه جالب!؟

قرآن برای مردم واضحه

برای متقین تذکره و موجب هدایت


عجب اعتقادات عجیبی داره خدا!؟!


وَهَـٰذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَ‌کٌ مُّصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ‌ أُمَّ الْقُرَ‌ىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا ۚ وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَ‌ةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ ۖ وَهُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿٩٢﴾ انعام


عجباااااااااااااااااا


باید به خدا ایمان داشته باشم به قیامت معتقد باشم اهل تقوا و پرهیزکاری هم باشم تا توان این رو داشته باشم که به قرآن ایمان بیارم و تازه اینجاست که این کتاب مایه هدایتم میشه


تیر خلاص


إِنَّ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ‌ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرً‌ا کَبِیرً‌ا ﴿٩﴾اسرا


راهی هم غیر این نیست


  • مجید شفیعی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

و کسی گفت چنین گفت که فتوا بده من
فرصت رقص و کمی خوانش و آوا بده من

منم آن بنده سرشار ز زیبایی تو
خلوتی ساز! کمی فرصت نجوا بده من

شب زیبای من آن جنگل موهای سرت
بگشا آن بغلت ... تنگی و گرما بده من

بعد قرنی که کنارت بنشستم گل من
نفسی چاق کن و آب گوارا بده من

هر کس این ره برود تا برسد خانه ی دوست
تویی آن دوست ... بده .... آن لب زیبا بده من

شبِ پرنور گذشت وقتِ وداع آمد باز
بده من خانم من! وعده ی فردا بده من



  • مجید شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام


«با خودم گفتم آشغال! ببین چطوری با یک زل زدن از کوره در می‌روی. نمی‌دانم اگر به اندازه من این همه سال در اشغال زندگی کرده بودی یا شب و روز همه حقوقت حتی حق خرید کردنت نادیده گرفته می‌شد، یا اگر روستایت را با بولدوزر ویران می‌کردند یا خانه‌ات خراب شده بود یا خواهرت نمی‌توانست به مدرسه‌اش برود یا مادرت در یک ایست بازرسی زایمان کرده بود یا اگر ظلّ گرمای تابستان مجبور بودی برای مجوز کار روزها در صف بایستی یا نمی‌توانستی به عزیزت در بیت المقدس شرقی برسی آن‌وقت چه می‌کردی؟»(ص 40)


فکرش را بکن یک نظامی مجوز عبورت را بی دلیل پاره کند :(

«و من یک شهروند غیرقانونی شدم. درست مثل صد و بیست هزار زوج دیگر فلسطینی (با بچه هایشان) که در مناطق اشغالی زندگی می‌کردند، از نظر حقوقی حق با ما بود ولی در واقع ما «غیرقانونی» بودیم. درست متوجه نشدید؟! خود ما هم همین طور.»(ص 19)



متن بالا دو برش از کتاب کاپو چینو در رام الله است

برداشت از خاکریزهای کاغذی



  • مجید شفیعی