هربال و تنهایی هایش (قسمت دوم)
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
هربال در تنهایی پر هیاهو با چند دسته زن مواجه می شود و درباره یشان قلم میزند (یعنی خدا بلایی سر این مردا اورده که نمی تونن از این حوای دل انگیز رها شن.) (تازه یه جک داره که نمی گم :/ )
گروه اول دو زن کولی هستند که از عالم رها هستند و کاملا سر خوش، نسبتشان با هانتا این است که هر از چندی می آیند و ساندویچ های ژانبون او را همراه اندکی کمک به او و کلی خنده های بلند و سرخوشانه می خورند و لبی هم تر می کنند و می روند. هربال آنها را وابسته به مردی مسن که عکاسیست دوره گرد معرفی می کند، آن مرد از این دو سو استفاده مالی میکند و درآمدشان را به جیب میزند. هربال آنها را دامن فیروزه ای و دامن سرخ آبی می نامد.
گروه دوم زنان و دخترانی هستند که با باسکول صاحبکارش و با خود او شوخیهای جنسی می کنند و برای همیشه میروند.
گروه سوم را فقط یک زن تشکیل میدهد زنی که معشوقه ی سابق هانتاست. زنی که هر مردی آرزوی بودن با او را داشته و زن جذابی است زنی که هربال او را آبرو بر نشان میدهد زنی که ربانهای مویش آغشته به "استفراغ" خودش در اثر زیاده روی در نوشیدن باده شده و در هنگام رقص و چرخ زدن آلودگی را به سر و صورت حضار می پاشد و .... و بعدا که هانتا پول برنده شده در بخت آزمایی را با او در هتل و اسکی کردن خرج میکند، می گوید: او هنگام اسکی کردن خودش را خراب کرده و با همان آلودگی از میان جماعتی که در ایوان هتل آفتاب می گرفتند عبور کرد و ... الان هم مشغول ساخت خانه ای است که زمینش را از هم خوابه شدن و پی اش را با پی کن و دیوارش را با بنا و سقفش را با شیروانی ساز و درب و پنجره اش را با درب و پنجره ساز و خلاصه آنها کار میکردند و شبها از ماریا یا به قول هانتا مانچا بهرمند بودند (ص82) اینهم گروه سوم البته توصیفات در نتیجه گیری صفحه ی 83 به اوج میرسد. خلاصه مانچا زنیست که تمام تفریحات زندگیش را بر دوش مردی گذرانده و بعد به راحتی او را رها کرده تا به قول هربال او زنی باشد که بعدها درباره اش کتاب بنویسند و کتابخوانها آن را بخوانند.
ماچا به نظر هربال (اتهام از مجید) اکثر زنان هستند و جالب است که این اکثر زنان را همراه اکثر مردانی که فریب او را می خورند و در خدمتش قرار میگیرند و به وضوح جنس مذکر هم اویند نشان میدهد. هربال به نظر من این پرده از رمانش را که در دو بخش به عالی ترین شکل ترسیم می کند.
اما گروه چهارم ....
به جرات می گویم هیچ کس نیست که این رابطه را و این زن را و این عشق را نپسندد.
هانتا شبی در اواخر جنگ پس از نوشیدن می راهی خانه است که دختری کولی همراه او میشود... اصلا دوست ندارم روند زیبا و ترسیم و توصیف عالی هربال رو با خلاصه گویی خودم خراب کنم پس برید صفحه 58 و بخوانید آنچه را باید خواند.
هانتا یاد معشوقه ش می افتد - زن کولی ای که در گوشه ی ذهن هر مردی زندگی میکند و دیوانه وار عاشق پیدا کردنش است- و داستان آشنایی با او و هم خانه شدن و هم خواب شدن و هم غذا شدن با او را، و داستان تنها گردشی که با هم رفتند را تعریف میکند و بعد یکی از تلخ ترین نسل کشی های تاریخ را که در بسیاری از کتابهای تاریخ ناگفته رها شده را باز گو می کند "آتش زدن و نسل کشی فجیع کولیها در اواخر جنگ دوم جهانی" و او هم معشوقه اش را از دست میدهد تا آن روزی که خودش در میان دستگاه پرسی که 35 سال با آن کار کرده له می شود و به او می پیوندد.
هربال مواجهه ی زیبایی با زنها در کتاب تنهایی پر هیاهو دارد و جدا تحلیل های جالبی از آنها نشانمان میدهد.
ببخشید طولانی شد :)
کتاب را از این
نه نکنید برید بخریدش ،)
- ۹۳/۰۲/۲۲