سفرنامه ای از خودم (قسمت اول)
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام
یک سفر یک روزه بدون همسرم به شمال رفتم البته می خواستم طولانی تر باشد که نشد. یعنی دلم برایش تنگ شد و زودتر برگشتم.
آغاز میکنم با دو رباعی که برایش گفتم.
ضعیف بودنش را ببخشید که تازه کاریم و نا بلد
دومیش:
صدای امواج و کنار دریایم
مسافر یک روزه ی چمستانم
تو نیستی و صفایی نیست، پس!
پشت به دریا و رو به تهرانم
اولیش:
بازهم برای همسرم که جای خالیش را نیز کسی پر نکرد جز مسافران در راه مانده ای که محبت داشتند و محتاج محبت بودند
تو آن حبیبه ی مستی که دوستت دارم
تو آن خماری تلخی که دوستت دارم
به جای خالی تو مینگرم با حسرت
تو آن طلوع فریبا وشی که دوستت دارم
این دو شعر ضعیف در هنگام طلوع آفتاب در ساحل زیبای چالوس گفته شد 92/3/22
ادامه دارد
پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۰:۵۳
- ۹۲/۰۳/۳۰
سلام
واقعا بنظرتون اینا ضعیف بود؟؟؟
بنظرم که خیلی عالی بود و بسیااااار عاشقانه...
ادامه بدید حتما