سید حمید رضا برقعی
سلام
امروز 94 روز از رحلت (شهادت) نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله میگذرد و یادها و خاطرات، تلخی و شوری را برای دهان و چشم یاد آور می شود.
صبح بعد از نماز به سمت کتابخانه مایل شدم تا شاید جلسه روضه ای برای مادرمان به همراه پسر منتظرش عج الله تعالی فرجه الشریف و ابوفاضل علیه السلام برگزار کنم. انتخاب آسان بود و چشم، دل را در قلاب کتاب سید خوش الحان حمید رضای برقعی اسیر یافت و دست، فرمان عقل را برای برداشت آن اطاعت کرد و انگشتان، برای تورقش و چشم، برای نوشیدنش و زبان، برای تکرارش. شکر خدا مجلس با شکوهی شد. سید روضه خواند، دو سید قریشی و منِ کمترین، به اشک و آه او را همراهی کردیم. جای شما را خالی دیدم و برای همین دو سبو از این جام برایتان ریختم ... بنوشید که باقی جام منتظر لعل لبتان است.
قبله مایل به تو
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر/
اتفاقی مقابلم رخ داد/
وسط کوچه ناگهان دیدم/
زن همسایه بر زمین افتاد/
سیب ها روی خاک غلطیدند/
چادرش در میان گرد وغبار/
قبلا این صحنه را...نمی دانم/
در من انگار می شود تکرار/
آه سردی کشید،حس کردم/
کوچه آتش گرفت از این آه/
و سراسیمه گریه در گریه/
پسر کوچکش رسید از راه/
گفت:آرام باش! چیزی نیست/
به گمانم فقط کمی کمرم.../
دست من را بگیر،گریه نکن/
مرد گریه نمی کند پسرم/
چادرش را تکاند، با سختی/
یا علی گفت و از زمین پا شد/
پیش چشمان بی تفاوت ما/
ناله هایش فقط تماشا شد/*
صبح فردا به مادرم گفتم/
گوش کن ! این صدای روضهء کیست/
طرف کوچه رفتم و دیدم/
در ودیوار خانه ای مشکی است/
با خودم فکر می کنم حالا/
کوچه ء ما چقدر تاریک است/
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه/
راستی! فاطمیه نزدیک است.../
دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی/
افتاده نخ چادر او دست نسیمی/
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم/
با دست خودش داده اناری به یتیمی/
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را/
بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی/
در خانه ی زهرا س همه معراج نشینند/
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی/
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم/
می سوخت حریم دل مولا چه حریمی/
آتش مزن آتش در و دیوار دلش را/
جز فاطمه س در قلب علی ع نیست مقیمی/
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم/
پرپرشود آن لاله زخمی به نیسمی/
السلام علی مغصوبه المظلومه
یکشنبه، 25 فروردین 1392، 08:24
- ۹۲/۰۱/۲۵