جذابیت در رمان
سلام
بحثی داشتیم، شاید 2 ساعتی، با عزیزی در مورد جذابیت و ریشه های جذبه! که آیا هر جذبه ای فطری است؟ و یا نه برخی فطری و بعضی دیگر غریزی است؟ و حالا برای رمان با مضمونی فاخر آیا می توان به سراغ جذابیتهای غریزی رفت؟
خلاصه گپی بود مفصل و داغ که لا جَرم کار را به مباحث وجودی کشاند و با دخالت دوستی دیگر و نا گذیر شدن از رسیدن به قراری، مثل خیلی دیگر از بحثها در نیمه راه نا تمام ماند.
و واقعا سئوال است که جذابیت در رمان، شعر، سینما، نقاشی، موسیقی، معماری و... در مواجه با ابژه ای (چیزی، موضوعی) مثل انسان که لا اقل دو بعد ماده و معنا را در خود دارد ،چگونه باید باشد؟ که ساحت قدسی انسان حفظ شود و متن و اثر دچار ابتذال گرفتاری در غرایز نباشد!؟
خدا در قرآن که البته یک رمان یا یک اثر هنری نیست دو راه برای نزول معنا را اختیار فرموده، اول: مثل زدن است! مثل "مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا" در سوره جمعه یا هزار مثل دیگر که خطی است و تصویری و بست آن به داستان نیست و در متنی توضیحی یا حُکمی یا اخلاقی یا اعتقادی است. دوم: روایت داستان! که در این صورت از تصویر گری در متن به شدت کاسته می شود و به نکات طلایی داستان اشاره می شود و در پایان هر بخش نیز نکته و دستور لازم آورده می شود که یا اعتقادی است یا تنبُه است و یا حکم! که در این صورت وفا داری به تکنیکهای ادبی رعایت نشده. البته باید دید این شکل از داستان گویی آیا در زمان نزول وحی وجود داشته یا رایج بوده و این وفاداری صورت نگرفته یا ادبیات منحصر در شعر بوده که لزوم آن اشاره به نقاط طلایی و بیان مقصود است، که در این صورت این وفاداری اصلا لزومی ندارد و این قیاس ما مع الفارق خوهد بود.
ولی به هر صورت سئوال این است که آیا مخاطب قصه و رمان باید سطح خود را بالا بیاورد و مقصودی بیش از تلذُذ از خواندن متن داشته باشد یا نه.
به نظر حقیر بسته بندی زیبا در بعضی از موارد محتوا را تحت الشعاع خود قرار داده و کار بجایی میرسد که مرکب جای راکب را می گیرد! برای رهایی از این مشکل یا باید در نزول معنا به کلام از ایجاز و اختصار استفاده نمود و تصویر کرد، یا اگر مطلب به طول می انجامد باید ساده بیان شود و حِکمت متن قوی باشد تا جذابیت حفظ شود. که در عین حال، هم محتوا در پیچ و تاب و زیبایی تکنیک و تصویرِ فضا گم نشود و هم بیان محتوا، ملال انگیز نباشد.
ملاقات در شب آفتابی
علی آقای موذنی از فعالان عرصه تاریخ شفاهی دفاع مقدس است و از همان زمان،
کار رمان نویسی در حوزه دفاع مقدس - البته با وجود درام های بسیار زیاد و جذاب و پر کشش آن سالها و آن مکانها - را شروع کرده و تا کنون بر این راه مانده است. وی رمان،
داستان کوتاه و نمایشنامه های متعددی در این حوز ه از خود به یادگار گذاشته
است که شاید اوج این کارها رمان "ظهور" - پیرامون شخصیت شهید زنگی آبادی - باشد.
در کتاب حاضر علی آقای موذنی از تکنیک راوی استفاده کرده اند و سه شخص اول مرد دارد و سه شخصیت مکمل زن.
او
داستان را با شرح حال دفتردار مدرسه ای -کریم صفایی- شروع می کند که در فقر و بدهی قوطه
ور است. در زیر زمینی نمور، همراه همسر و دو دخترش به سختی گذران زندگی می کند و برای رهایی از این وضع به سراغ کار پیاده سازی نوار خاطرات
جانبازان میرود.
در این گیر و دار و در اثر حذف جملات اضافی در هنگام پیاده کردن نوار خاطرات جانبازی به درجه "
بازنویس" ارتقا می یابد که متنِ پیاده شده از نوارِ خاطرات دو جانباز به دست او می رسد که یکدگر را نمی
شناسند و حتی اسم هم را نمی دانند! ولی در برهه ای از جنگ، یکدیگر را از مرگ
حتمی نجات داده اند (یکی ترکش به چشم دارد و آن دیگری گلوله در نخاع. این نابینا شده و آن قطع نخاع).
رمان با توجه به حجم کم (152 صفحه) و گذر سریع و نپرداختن به
حواشی، فرصت را برای درگیر شدن با روح داستان فراهم می سازد و از
این منظر به نظر حقیر نویسنده شاهکار کرده است (با توجه به مطلب مطلع).
در کل کتاب از لحاظ
فنی، کشش و پیاپی بودن مطالب و هم از نظر عمق و محتوا خوب باهم ممزوج شده و
به عبارتی محتوا به فرم رسیده و بروز خوبی یافته است. و تنها درگیری کریم صفایی با ویراستار مقداری خواننده را اذیت میکند که آنهم نکته ای دارد برای خودش.
این کتاب که آغاز آشنایی من با این دست کتابها بوده به دلیل فطری بودن موضوعش، کاری فوق العاده برای تلطیف روح است.
کوتاه: از خواندنشان غافل نباشیم و خود را برای پذیرش معنا در متون ساده آماده کنیم تا گرفتار ذائقه رمانهای تصوریری نشویم.
این کتاب را از کجا می توان خرید: اصفهان، فروشگاه آرما، با مدیریت آقای شاه مرادی، و با تلفن 9132123240
یا حق
شنبه, ۲۴ فروردین ۱۳۹۲، ۰۹:۴۹
- ۹۲/۰۱/۲۴