دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

هربال و تنهایی هایش (قسمت سوم)

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


نمیدونم روایت زن چهارم رو خوندید یا نه


اما زیبا ترین تصور ذهنی هر مرد و زنی شاید همین بخش کتاب باشه


بریم صفحهی 58.....

هانتا بعد از نوشیدن به سمت خونه در حال حرکته که زنی همراهش میشه و عقب تر از او راه میاد


به سر محل که میرسند هانتا از او خدا حافظی میکند و می گوید راه من از این سمت است و زن هم میگوید راه او از همین محل میگذرد

به دو راهیه خیابان که میرسد باز همین اتفاق تکرار می شود سر کوچه باز، درب حیاط خانه همینطور و آخر دم درب اتاقش بعد از باز کردن درب سر را برگرداند و گفت که اتاق او اینجاست و خداحافظی کرد اما دخترک گفت  او هم در همین اتاق زندگی می کند و داخل آمد و در بستر با او شریک شد و صبح که بیدار میشود گرمای او هنوز هست ولی او رفته است.


تصوری و روندش عالیه.

زنی مردی رو انتخاب میکنه و مرد او رو می پذیره و شب اول رو بدون هیچ معاشقه ای تنها به خوابی امن در کنار هم می گذرانند.

واقعا تصویر خوب و جون داریه که تو دل و سر هر مرد و زنی هست به نظرم.



از آن به بعد هر روز موقع برگشت به خانه دختر را میدیده که چوب جمع کرده و روی پله ها منتظر آمدنش است و به محض اینکه درب را باز میکنه مثل گربه خود را درون خانه جای میدهد و هیچ حرفی با هم نمی زدند او میرفت آبجو میخرید و زن بخاری را روشن میکرد و گولاش سیب زمینی با کالباس گوشت اسب می پخت و اتاق را خوب گرم میکرد و بعد هم توصیفهای آبدار از یک رابطه ی عادی و نگاه های مهربان و لذت دیدنش در تاریک روشن و بعد از خوردن به رختخواب میرفت و دختر بعد از اضافه کردن سوخت اجاق به او می پیوست و به سمت او به پهلو میشد و با انگشت خط الراس جغرافیایی بینی و لبانش را طی میکرد... هیچگاه هم را نمی بوسیدند و فقط با دست هایشان با هم حرف می زدند حتی اسم هم را نپرسیده بودند. کلید خانه را به دخترک نداده بود و برخی شبها برای امتحان دخترک تا نیمه های شب به خانه مراجعت نمی کرد و هر گاه که میرسید سایه ای به سرعت خود را به درون اتاق می رساند.


بیت الغزل


هیچ چیز نمی خواستیم جز اینکه تا ابد به همین صورت زندگی کنیم و انگار قبلا همه چیز را به هم گفته باشیم و با هم به دنیا آمده ایم و هرگز از هم جدا نشده ایم


عالیه ... فوق العاده س ... زیباس ....و ...


و بعد تصویر تنها بیرون رفتن آنها با هم برای بادبادک بازی و تنها جایی که اندکی با هم حرف زدند و دخترک به شانه ی او تکیه داد و در آغوش او فرو رفت و چه تصویرهای زیبا و بی نظیری از این حادثه ی دو نفره


مرد خرید میکنه و زن عاطفه خرج میکنه

مرد امنیت میسازه و زن خوراک و منزل را

مرد هدیه میده و زن کیف میکنه


عالیه عالی


و سقوط ناگهانی این ارتباط :(


فردا که به خانه برگشت دخترک نبود و تا صبح جلوی خانه قدم زد

فردایش هم نیامد


و روزهای بعد هم


همه جا را دنبالش گشته بود و هیچ اثری از دخترکش نبود و دخترک دست نخورده و سالم رفته بود و به قول او مثل روح القدس


بعدها فهمید که گشتیهای گشتاپو او را دستگیر کرده و به بازداشتگاه آشوویس فرستاده بودندش و بعدتر در کوره های آدم سوزی یا اتاق گاز کشته شده بود


که اشاره ی نابی بود به قتل عام کولی های اروپا که هیچ کس آنرا هیچ وقت پیگیری نکرد


و این تصویر میرود تا لحظه ای که هانتا زیر پرس خود را به دخترکش میرساند و .....


واقعا این بخش از کتاب هربال جسورانه، صادقانه و رویایی نوشته شده و دلخواه های یک مرد را به خوبی تصور کرده است.


بخونید و حرف بزنید آگه دلتون خواست

:)



  • مجید شفیعی

نظرات (۴)

نوشته و توضیحاتتون منو مشتاق کرد که این کتاب رو بخونم. ممنون
پاسخ:
خواهش

بخونید و خوش بگذره بهتون

:)

@}----
سلام 
کتاب خوبی بود. عشق  لطیف و پاکی بود چیزی که واقعا فقط باید تو رویا بهش دست یافت
پاسخ:
ولی من میگم کاملا در دست رسه

بشرطی که من خودم باشم


طرفم هم خودش باشه

من هر کاری می کنم کرده باشم

اونم هرکاری میکنه کرده باشه

نخوایم هم رو عوض کنیم یا آدم

یادمون باشه بهترین راه عوض کردن عوض شدنه

کونو دعات الناس بغیر السنته کم

@}----

:)
توصیفات هرابال از اون دختر کولی بی نظیره بیشترین چیزی که از این عشق ناگهانی و یهویی دوست داشتم همون پاک بودنش بود مث بقیه ی عشق های ابکی نبود که همه چیز به رابطه ختم بشه.
اینکه هیچ حرفی رد و بدل نمیشه هیچ وضیحی از هم نمیخوان و یک آن   باهم یکی میشن بدون اینکه چیزی از هم بخوان کمتر داستانی رو دیدم که این نوع رابطه های خاص رو بررسی بکنه خوب پرداختین بهش هوس کردم دوباره بخونمش ممنونم.
پاسخ:
زنده باشید

ممنون که بهم معرفیش کردید

آقا شما که همه چی رو توضیح دادی دیگه ما چی رو بخونیم؟؟:))

من وقت نکردم همه رو بخونم همه ی کتاب رو میگم ولی تا اونجایی که خوندم  خوب بود جالب بود . ان شالله بعد سفر دیگه تنبلی نمیکنم و تا اخر میخونمش:)

پاسخ:
ان شا الله

سفر بی خطر

خوش برید و سالم و شاد برگردید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی