دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

دوست کاغذی

درباره کتابهایی که خوانده ام، می خوانم و خواهم خواند. شاید فیلم هم نقد کردیم

مشخصات بلاگ

برای معرفی کتاب فیلم و سایر چیزها

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

یادش بخیر اون وختا (قسمت دوم)

شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۲۵ ق.ظ

بسم الله الرحمان الرحیم


سلام


دیگه چی بگم  گویاس دیگه ...



و به یاد حسین و علی اکبرش

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
 



شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۲، 00:۱۸

  • مجید شفیعی

نظرات (۳)

  • پرنده مهاجر
  • فقط یادش بخیر کارو درست نمیکنه بلکه درد رو بیشتر میکنه
    کاش کاری از دستمون بر می اومد
    قبلا پدر و مادرامون با چه ذوق و شوقی جواب سوالای بی ربط و باربط ما رو میدادن
    الان تحمل نداریم حتی یه سوال از خودمون و درباره حالمون ازمون بپرسن و از کوره در میریم
    یه زمانی بزرگا حرمت داشتن و همه رعایت میکردن
    الان اگه بخوای دو کلوم بشینی با یه پیری حرف بزنی یکی رد شه چپ چپ نگات میکنه انگار خلافی کردی...
    دوست داشتم بابابزرگ و مامان بزرگم زنده بودن و میگفتن از قدیما و نمیذاشتن انقدر فاصله بگیرم از اون همه پاکی
    خدایا درسته الان همه چی عوض شده ولی نزار من عوضی شم
    دلم تنگه....همین
    پاسخ:
    خدایا پیرانمان را حفظ کن و ما رو قدر دان این نعمت دوست داشتنیت قرار بده
    خدایا دلم بابا بزرگم رو می خواد
    اون قدیما نذری صاحبش حسن بود نه حاج اقا فلانی
    احسان مال مستحقش بود نه مال  فامیلای درجه یک
    هیییییییییی چقد دنیامون رو بد کردیم چقد عوض شدیم ....
    پاسخ:
    :(
    ای خدا
    @}--
    یادمه توی مجله همشهری جوان یه مطلب خیلی جالبی یکی از خوانندگان فرستاده بود دوس داشتم لب مطلب رو برای شمام بنویسم:
    آقایی تعریف میکنه که یه روز بارونی  منتظر تاکسی بودیم ولی همه دربستی میخواستن آخرش با چن نفر دیگه با یه راننده صحبت کردیم که  دوبرابر کرایه  یم عمول رو بگیره و ما رو برسونه.سوار که شدیم راننده شروع کرد از ماجرای اختلاس و خاوری گله کردن که یارو پول مملک رو خورد و رف  و...منم برگشتم گفتم نوش جونش!راننده با تعجب گف یعنی  چی که نوش جونش؟منم گفتم اون مدیرعامل بانک مرکزی بوده میلیارد میلیارد پول زیر دستش بوده و تونسته و خورده و برده  تو که یه راننده ی ساده ای وقتی تو یه هوای بارونی کرایه ی معمولت رو دوبل میگیری هم این مقدار از دستت بر میاد پس  هیچ فرقی با اون نداری.
    آخرش  هم راننده که تا بناگوش قرمز شده موقع پیاده شدن همه ی مسافرا کرایه ی همیشگی رو میگیره و در سکوت میره!
    پاسخ:
    ممنون
    آره اینم یه داستانیه
    ظلم به اندازه ای که از دست آدم بر میاد مهم که نکنه
    و الا معلوم من نمیتونم به اندازه ی صدام ظلم کنم
    :(

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی